گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
ماهنامه موعود شماره 78
بشارتهاي پیامبران به امام مهدي(ع)







در کتاب جوك رهبر جوکیان هند که وي را پیامبر میدانند نیز دربارة رجعت چنین آمده است: آخر دنیا به کسی برگردد که
خدا را دوست میدارد و از بندگان خاصّ او باشد، و نام او خجسته و فرخنده است. خلق را که در دینها اختراع کرده و حقّ خدا و
پیغمبر را پایمال کردهاند، همه را زنده گرداند و بسوزاند و عالم را نو گرداند، و هر بدي را سزا دهد و یک کرور دولت او باشد که
عبارت از چهار هزار سال است، خود و اقوامش پادشاهی کنند. اشاره: ظهور منجی موعود، در عصر پایانی جهان معروف به
آخرالزمان پس از فراگیر شدن ظلم و بیداد، واقعیتی است که مورد توافق جملۀ ادیان و آیینهاي الهی و وحیانی میباشد. پیامبران
و فرستادگان الهی، نوید فرا رسیدن روزگاري آکنده از عدل و محبت را به پیروان خود میدادهاند. هر چند شاید هیچ یک از
کتابهاي آسمانی پیامبران پیشین از گزند تحریف به دور نمانده، اما این حقیقت ریشهدار همچنان در میان بسیاري از آنها به چشم
میخورد. مطلب جالب توجه آنکه، برخی از این بشارتها به قدري از جامعیت برخوردار است، که حتی نسب و نام آن موعود
نجاتبخش را نیز بیان نموده؛ همان که در آخرین کتاب و کاملترین آنها به نحو مبسوط معرفی شده است. 1 نگارنده در این مجال
بر آن است که نگاهی اجمالی به این بشارتها داشته باشد. هر چند که این موضوع به صورت تفصیلی در برخی از آثار متأخران
پرداخته شده است. دستهبندي آیات امام مهدي(ع) در کتابهاي آسمانی با نگاهی کلّی به بشارتهاي منجی قیام کنندة آخرالزمان
که از سوي پیامبران الهی، یا بزرگانی که در میان پیروان مذاهب و ملل جهان، به دارا بودن کتاب آسمانی معروفاند، بیان شده
صفحه 27 از 60
میتوان آنها را به چهار بخش دستهبندي نمود: دستۀ اول، آیات و بشاراتی که به ویژگیهاي ظهور و قیام آن نجاتبخش موعود
میپردازد و به ویژه، فراگیر بودن و بینالمللی بودن آن را بیان میکند. دستۀدوم، آیاتی که به معرفی شخص منجی و نسب و
خاندانش، به ویژه انتساب وي به خاندان پیامبر آخرالزمان میپردازد؛ دستۀ سوم، آیاتی که ویژگیها و مشخصات دوران ظهور و
چگونگی آن را بیان میکند، دستۀ چهارم، آیاتی که به انتظار کشیدن براي ظهور منجی، توصیه و دعوت مینماید. این چهار
گروه، بشارتهایی است که در میان مجموعۀ آیات کتابهاي آسمانی وجود دارد. لازم به یادآوري است که هر کدام از این گروه
آیات، مشتمل بر عناوین جزئیتري است که در زیر به آنها اشاره میکنیم. 1. ویژگیهاي قیام منجی موعود هر قیام و انقلابی از
چند مؤلفه تشکیل میشود: نخست، اهداف و نتایج قیام؛ دوم رهبري قیام؛ سوم، چگونگی آن و چهارم، یاران و انقلابیون. آیاتی که
دربارة قیام منجی موعود، در کتابهاي انبیاي پیشین وجود دارد نیز بر اساس همین مؤلفهها قابل دستهبندي است. دربارة هدف قیام،
و رهبري آن در ادامۀ مطلب، سخن خواهیم گفت. اما در اینجا چگونگی قیام و خصوصیات قیام و ویژگیهاي یاران منجی را بر
میشماریم. 1 1. چگونگی قیام الف عمومی و فراگیر بودن: بر اساس آنچه در کتابهاي آسمانی آمده، منجی آخرالزمان، مورد
انتظار همۀملل جهان بوده، قیامی که برپا مینماید قبل از آنها سابقه نداشته و هیجان آن جملۀ افراد عالم را فرا میگیرد، و آنان را به
دین حقیقی و طریق پاکی و پاكسیرتی هدایت میکند. در بشارت کتاب حکی نبی، به نقل از خداوند متعال چنین آمده است:
تمامی امم را به هیجان میآورم، و مرغوب همگی طوائف [منجی مورد انتظار] خواهد آمد. 2 در کتاب صفنیاي نبی نیز به فراگیر
بودن نتیجۀ قیام و هدایت عمومی اشاره کرده، میفرماید: به منظور گرد آوردن تنها طوائف بشر بر یک دین حق، سلاطین و
دولتهاي مختلف را نابود کنم... آن وقت لب پاکیزه را براي خواندن همه به نام خداي و عبادت کردن ایشان به یک روش، به
قومها بازگردانم. 3 ب قیام با شمشیر: دربارة اینکه منجی موعود، از چه سلاحی استفاده خواهد کرد، بشارتهاي پیامبران، به
عصاي آهنین یا همان شمشیر اشاره میکند. این مسئله از نگاه پیامبر عظیمالشأن اسلام و اوصیاي ایشان نیز، پاسخی مشابه دارد. 4 در
از منجی با عنوان کسی که غالب شده و احکام الهی را نگه میدارد یاد شده که با عصاي « مکاشفۀ یوحنا » بخشهاي مختلفی از
آهنین بر همۀ ملل جهان فرمانروایی خواهد نمود. 5 دربارة دلیل استفاده از شمشیر در این گونه روایات، و استفاده نکردن از
سلاحهاي کشتار جمعی مدرن، آنچه به نظر میرسد این است که منجی و یارانش از قدرت حقیقی (باطنی) برخوردارند. که در
روایات با عنوان قدرت چهل مرد از آن یاد شده، که میتوانند کوهها را از جاي برکند، و هدف ایشان اتمام حجّت رو در رو با فرد
فرد مخالفان است، به علاوه استفاده از سلاح کشتار جمعی موجب نابودي حرث و نسل است که از دیدگاه ادیان الهی به ویژه
1 2. یاران منجی دربارة ویژگیهاي یاران منجی موعود، در بشارات پیامبران، بر چند ویژگی عمده شریعت اسلام جایز نیست. 6
« ایزدان » تإکید میشود؛ از جمله خداپرست بودن و پاك سرشت بودن ایشان. الف خداپرستان: در کتاب مذهبی زرتشتیان زند
یا ملحدان و کفار، هماره در حال پیکارند و سرانجام با یاري خداوند اورمزد ایزدان، به پیروزي « اهریمنان » یا خداپرستان، در برابر
نهایی میرسند و نسل اهریمنان را منقرض میکنند. در این بشارت، تصریح میشود که این پیروزي، مقدمۀ رسیدن جهان به سعادت
اصلی خویش است و پس از آن، بنیآدم بر تخت نیکبختی تکیه خواهند زد. 7 البته در قسمتهاي بعد خواهیم گفت که براساس
این بشارتها، صالحان و شایستگان، تحت رهبري منجی موعود، حکومت بر زمین را به ارث خواهند برد. ب پاك سیرتان: در
کتاب زبور داوود(ع) به دنبال آیات وارث شدن صالحان، جریان درگیري و نبرد آخرالزمان را بین دو طایفه؛ جبهۀ شریران و جبهۀ
پاکان و صادقان توصیف مینماید و میگوید: ... شریران شمشیر را کشیدند و کمان را چلّه کردند تا آنکه مظلوم و مسکین را
بیندازند، و کمانهاي ایشان شکسته خواهد شد. کمیِ صدیّق از فراوانی شریران بسیار بهتر است، چونکه بازوهاي شریران شکسته
میشود و خداوند تکیهگاه صدّیقان است... اما شریران هلاك خواهند شد و دشمنان خداوند، مثل پیهبرهها، فانی؛ بلکه مانند دود
تلف خواهند شد... . صدیقان وارث زمین شده، تا ابد در آن ساکن خواهند شد. 8 در آیات دیگري از کتب آسمانی، علاوه بر
صفحه 28 از 60
. عناوین فوق، یاران منجی و سپاه او به عوان متبرّکان خدا و اشخاص متواضع، معرفی شدهاند. 2. ویژگیهاي منجی موعود 2 1
صفات منجی در میان بشارتهاي موجود کتب آسمانی، برخی از آنها به بیان صفات منجی موعود میپردازد؛ از آن جمله میتوان
ویژگیهاي زیر را نام برد: الف پیشواي مخلوقات و عادل بودن: در کتاب باسک، پیروان در آخرالزمان به ظهور فرمانرواي عادلی
بشارت داده میشوند که پیشواي همۀ موجودات، اعم از فرشتگان، پریان و آدمیان بوده، زمام همۀ امور را در اختیار خواهد گرفت:
دور دینی تمام شود به پادشاه عادلی در آخرالزمان که پیشواي ملائکه، پریان و آدمیان باشد؛ حق و راستی با او باشد و آنچه در
دریا، زمینها و کوهها پنهان است، همه را به دست آورد و از آسمانها و زمین، آنچه باشد خبر دهد و از او بزرگتر کسی به دنیا
نیاید. 9 ب منصور و یاري شده: در کتاب دید که نزد هندیان به کتاب آسمانی معروف است، به یاري شدن منجی موعود و پادشاه
آخرالزمان اشاره شده است. همچنین در این بشارت، غلبۀ آن فرمانروا بر سراسر جهان و همۀ مخلوقات و گرویدن جملگی به دین او
بیان شده است. پس از خرابی دنیا، پادشاهی در آخرالزمان پیدا شود که پیشواي خلایق بوده، نام او منصور باشد و تمام عالم را
بگیرد و به دین خود درآورد. او همهکس را از مؤمن و کافر بشناسد و هر چه از خدا خواهد، برآید. 10 ج غیبت قبل از قیام داشتن:
در مکاشفات یوحنا، بخش 1، آیۀ 17 ضمن آیاتی که چگونگی قیام منجی موعود را بازگو مینماید، به گونهاي رمزگونه و
استعاري، ولادت و پنهان بودن مولد، غیبت قبل از قیام و برخی دیگر از خصوصیات وي را بیان میکند. در آیۀ 14 میگوید: و آن
مولد به منظور حفاظت قطعی از دستبرد اهریمنان، براي زمان و زمانین و نصف زمان از نظر آنان نهان شد. این عبارت، به طور
ابهامآمیز علاوه بر اصل غیبت، به طول مدت آن نیز اشاره کرده است. 2 2. نسبت منجی موعود الف از نسل بنیهاشم: در کتاب
جاماسب، منجی موعود را از فرزندان بنیهاشم میداند: مردي از زمین تازیان، از فرزندان هاشم بیرون آید، مردي بزرگ سر و
بزرگ تن و بزرگ ساق، ... با سپاه بسیار و روي به ایران نهد و آبادانی کند و زمین پر داد کند. 11 ب فرزند انسان: در انجیل متی،
معرفی نموده « فرزند انسان » از زبان حضرت عیسی(ع)، بشارتی نسبت به نجات بخش آخرالزمان آمده، که طیّ آن وي را با عنوان
است. در ادامه چنین میگوید: همگی قبایل نزد وي جمع خواهند گشت و آنان را از یکدیگر جدا خواهند نمود چنانکه شبانی
میشها را از بزها جدا میکند. پس میشها را به راست و بزها را به چپ خود، ایستاده خواهد نمود. آنگاه ملک به اصحاب یمین
خواهد گفت: اي برکت یافتگان خدا، بیایید و آن ملک را که از ابتداي عالم براي شما مهیا شده، تصرف نمایید. 12 نکتۀ قابل توجه
خود آن حضرت نیست. به علاوه، در آخرالزمان ظهور خواهد کرد. « فرزند انسان » آنکه بشارت دهنده، حضرت مسیح بوده، بنابراین
مطابق با روایات اسلامی، این بشارت با ویژگیهاي امام مهدي(ع) برابري میکند. ج فرزند خاتم پیامبران(ص): در میان
بشارتهاي متعدد کتابهاي آسمانی، برخی از آنها، منجی آخرالزمان را با توجه به نسل و نسب نیز معرفی کردهاند؛ از جمله این
کتابها کتاب شاکمونی است که وي را فرزند بزرگوار سید و سرور خلایق دو جهان خوانده است. به عقیدة هندیان، شاکمونی از
پیغمبران و صاحب کتاب آسمانی است. در بشارت این کتاب، موضوع وحدت ادیان، پس از ظهور منجی موعود که از نسل خاتم
پیامبران(ص) میباشد، آمده است: پادشاهی و دولت دنیا به فرزند سید خلایق دو جهان (کشن) بزرگوار تمام شود. او کسی باشد
که بر کوههاي مشرق و مغرب دنیا حکم براند و فرمان کند، بر ابرها سوار شود و فرشتگان، کارکنان او باشند، و جنّ و انس در
« ملک زاده » و از منجی موعود، با نام « ملک » خدمت او شوند. 13 همچنین در مزمور 72 زبور داوود(ع) نیز از پیامبر آخرالزمان با نام
که بزرگترین و کاملترین مظهر عدل الهی میباشد یاد شده است. د فرزند خاتم پیامبران و سیّد اوصیا: در کتاب پاتیکل، از
بزرگان هندیان که به نظر آنان صاحب کتاب آسمانی است، منجی آخرالزمان، فرزند دو پیشواي بزرگ جهان، که یکی ناموس
نام دارد [یعنی علیبن ابیطالب] معرفی شده « پشن » آخرالزمان (آخرین پیغمبر(ص)) و دیگري صدّیق اکبر و وصیّ بزرگتر وي که
است. 14 ه . فرزند دختر خاتم پیغمبران: در کتاب جاماسبنامه به نقل از زرتشت، ضمن مطالبی که دربارة پیامبران و خاتم ایشان
نقل میکند، آمده است: پیغمبر عرب، آخر پیغمبران باشد که در میان کوههاي مکه پیدا شود و بر شتر سوار شود. قوم او شترسواران
صفحه 29 از 60
خواهند بود، و با بندگان خود چیز خورَد و به روش بندگان نشیند و او را سایه نباشد، و از پشت سر مثل پیش رو ببیند، و دین او
اشراف ادیان باشد، و کتاب او باطل گرداند همۀ کتابها را و دولت او تازیک (عجم) را برباد دهد و دین مجوس و پهلوي را
برطرف کند و نار سدیر و آتشکدهها را خراب کند و تمام شود روزگار پیشدادیان و کیانیان و ساسانیان و اشکانیان. و از فرزندان
دختر آن پیغمبر که خورشید جهان و شاه زمان نام دارد، کسی پادشاه میشود در دنیا، به حکم یزدان که جانشین آخر آن پیغمبر
را « اهرمن کلان » باشد در میان دنیا که مکه باشد باشد و دولت او تابه قیامت متصل شود و بعد از پادشاهی او، دنیا تمام شود... و
3. نامهاي منجی الف قائم (ایستاده): در کتاب شاکمونی از منجی که ضدّ یزدان و بندة عاصی او باشد، بگیرد و در حبس کند. 15
موعود با عنوان ایستاده (قائم) یاد شده است: [پس از ظهور منجی] دین خدا، یک دین شود و دین خدا زنده گردد و نام او، ایستاده
باشد و خداشناس باشد. 16 ب راهنما (مهدي): در کتاب پاتیکل، پس از ذکر نسب منجی موعود و انتساب وي به پیامبر آخرالزمان
. و وصیّ بزرگتر وي، بیان میکند: ... نام آن صاحب ملک تازه، راهنما [مهدي] است. 4. آثار قیام منجی موعود (عصر ظهور) 4 1
استقرار دین واحد در جهان همانطور که در ضمن اشاره به ویژگیهاي قیام منجی، شخص وي نیز تا حدودي معرفی گردید، به
دنبال قیام پیروزمند وي، دین واحد توحیدي در سراسر جهان استقرار پیدا خواهد کرد و بنیان همۀ ظالمان و تبهکاران قطع خواهد
گردید. در کتاب صفنیاي نبی، فصل 3، آمده است: به منظور گرد آوردن تمامی طوایف بشر بر یک دین حق، سلاطین و دول
مختلفه را نابود کنم، و به گرمی غضب من، تمامی روي زمین بسوزد. آن وقت لب پاکیزه [را] به قومها برگردانم، براي خواندن همه
همان پیشواي پادشاه عادل آخرالزمان، تمام « منصور » به نام خدا و عبادت کردن ایشان به یک روش. در کتاب دید نیز آمده که
4 2. حاکم شدن عدالت و انصاف سراسر در جهان آیات متعددي از . عالم را خواهد گرفت و به دین خود درخواهد آورد 17
بشارتهاي کتب آسمانی به استقرار عدالت در سراسر جهان، پس از ظهور و قیام منجی موعود، اشاره دارد. از آن جمله در مزمور
عطا « ملک زاده » و عدالت خود را به « ملک » 72 از زبور داوود در قالب دعایی چنین آمده است: اي خدا، شرع و احکام خود را به
فرما، تا اینکه قوم تو را به عدالت و فقراي تو را به انصاف حکم نماید، به قوم کوهها سلامت و عدالت برساند، فقیران قوم را حکم
نماید و پسران مسکینان را نجات دهد و ظالم را بشکند. 4 3. نو شدن جهان آفرینش در فرازهایی از بشارتهاي کتب آسمانی،
جهان پس از ظهور، به گونهاي توصیف شده که گویا آفرینش در آن، چهرة نو به خود میگیرد. وضعیت زمین و آسمانها
دگرگون شده، رابطۀ حیوانات (مانند: گرگ و گوسفند، موش و گربه و ... ) که طبیعت دشمنی دارند، تغییریافته، نیازهاي بشر به
سرعت تأمین شده و در نهایت اینکه در دولت با جلال و عظمت منجی موعود، تنگناها و تقیّهها برداشته خواهد شد. این مطلب در
آیات 16 تا 25 کتاب اشعیاي نبی، باب 65 آمده است. 4 4. صلح بهائم در ظهور منجی در کتابهاي آسمانی انبیاي الهی، پس از
بیان عدالت فراگیر در دوران ظهور و قیام منجی موعود، نفوذ آن عدالت را چنان عمیق بیان میکند که در پرتو شعاع فروزان آن،
جانوران و درندگان نیز خوي بهیمیت را از خود دور خواهند ساخت. در کتاب اشعیاي نبی، باب 11 ، آیات 9 تا 11 چنین آمده
است: ... و گرگ با برّه سکونت داشته، ببر با بزغاله و هم گوساله و پرواريها با شیرجوان همخواب خواهند شد و طفل کوچک،
راعی (چوپان) آنان خواهد بود. و گاو و خرس خواهد چرید و بچگان آنها با هم خواهند خوابید و شیر مثل گاو، کاه بن را خواهد
خورد، و شیرخواره به سوراخ صاغر ماربازي خواهد کرد و کودك از شیر باز داشته شده، دست خود را به مغارة افعی دراز خواهد
کرد. 4 5. رجعت گروهی از مردگان در بشارت کتاب دانیال، باب 12 ، آیات 1 تا 13 میخوانیم: و از خوابندگان در خاك زمین،
بسیاري بیدار خواهند شد، بعضی جهت حیات ابدي و بعضی ازبراي شرمساري و حقارت ابدي. از این بشارت چنین برمیآید که در
عصر ظهور منجی، گروهی از مردگان زنده میشوند، برخی براي کامل شدن ایمان و گروهی به منظور کامل شدن شقاوت و
بیایمانیشان. در کتاب جوك رهبر جوکیان هند که وي را پیامبر میدانند نیز دربارة رجعت چنین آمده است: آخر دنیا به کسی
برگردد که خدا را دوست میدارد و از بندگان خاصّ او باشد، و نام او خجسته و فرخنده است. خلق را که در دینها اختراع کرده و
صفحه 30 از 60
حقّ خدا و پیغمبر را پایمال کردهاند، همه را زنده گرداند و بسوزاند و عالم را نو گرداند، و هر بدي را سزا دهد و یک کرور دولت
او باشد که عبارت از چهار هزار سال است، خود و اقوامش پادشاهی کنند. 5. دعوت به انتظار در کنار معرفی علایم و ویژگیهاي
نجاتبخش آخرالزمان که بشارت به ظهور وي در کتب آسمانی داده شده، پیروان ادیان به انتظار ظهور و کسب آمادگی کاملشان
آن امر خجسته فرا خوانده شدهاند. مسیح(ع) به پیروان خود خطاب میکند که: پس بر حذر و بیدار شده، دعا کنید زیرا که
نمیدانید کی می شود. مثل کسی که عازم شده خانۀ خود را واگذارد و ملازمان خود را بر آن گماشته، هر یکی را به شغلی خاصّ
مقررّ نماید و دربان را امر فرماید که بیدار بماند، بدین طور بیدار باشید زیرا نمیدانید که صاحب خانه کی میآید، در شام یا نصف
شب یا بانگ خروس یا صبح، مبادا ناگهان آمده، شما را خفته یابد، اما آنچه به شما میگویم به همه میگویم. 18 در انجیل لوقا،
باب 12 ، آیات 35 و 36 می خوانیم: کمرهاي خود را بسته و چراغهاي خود را افروخته دارید، و شما مانند کسانی باشید که انتظار
آقاي خود را میکشند که چه وقت از عروسی مراجعت کند تا هر وقت بیاید و در را بکوبد، بی درنگ براي او باز کنید. سفارش
نسبت به انتظار منجی موعود در زبور داوود(ع) نیز، چنین آمده است: از شریران رنجیده مشو، زیرا همچون علف، زود بریده
میشوند. برخداوند توکل نماي و از او متلذّذ باش. به او [منجی موعود] آرام گیر و در انتظارش به سر بر. 19 در قرآن کریم نیز به
وسیلۀ رسول خدا(ص) از مؤمنان خواسته شده، منتظر روز فرخنده ظهور مهدي موعود(ع) باشند، همچنان که خداوند، خود آن وقت
را انتظار میکشد. قل فانتظروا إنّی معکم من المنتظرین. 20 بگو: انتظار کشید که من نیز همراه شما از جملۀ انتظار کشندگانم.
ویژگیهایی که در بشارتهاي کتب آسمانی، براي منجی موعود بیان شد، جملگی به وسیلۀ قرآن کریم و روایات اسلامی تأیید
شده است. این امر، از این واقعیت پرده برمیدارد که موعود بشارت داده شدة پیامبران الهی، کسی جز امام مهدي(ع) نیست. به امید
آنکه پیروان ادیان با کنار گذاردن اختلافات، در کنار یکدیگر خود را براي ظهور و یاري آن مرد الهی آماده نمایند و نایل به
درك آن روز آسمانی شوند. ابوذر یاسري ماهنامه موعود شماره 87 پینوشتها: 1. دراینباره میتوانید به کتاب سیماي امام
مهدي(ع) در قرآن، اثر علامه سید هاشم حسینیبحرانی، ترجمۀ سید محمد حائري قزوینی مراجعه کنید. 2. کتاب حکی نبی، فصل
4. در این باره، ر.ك: صافی گلپایگانی، منتخب الاثر، ج 2، فصل 40 ، دربارة . 3. کتاب صفنیاي نبی، فصل 3، آیات 6 و 7 . 2، آیۀ 7
6. در این باره، ر.ك: سورة بقره( 2)، آیۀ . قیام امام(ع) با شمشیر. 5. مکاشفۀیوحنا، فصل 2، آیات 26 28 ؛ فصل 12 ، آیات 1 17
205 ؛ همچنین بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی دربارة عدم جواز بهکارگیري تسلیحات کشتار جمعی. 7. صادقی، محمد، بشارات
11 . براساس نسخۀ . 10 . همان، ص 245 . 9. صادقی، محمد همان، ص 246 .29- 8. زبور داوود(ع)، مزمور 14 . عهدین، ص 238
، 12 . انجیل متی، باب 25 . خطی جاماسبنامه در کتابخانۀ ملی تهران، نوشتۀ ده قرن گذشته؛ به نقل از: صادقی، همان، ص 243
14 . براساس کتاب زبدة المعارف، ذخیرة الألباب، و تذکرة الأولیا؛ به نقل از: صادقی، . 13 . صادقی، همان، ص 242 .34- آیات 31
.19 18 . انجیل مرقس باب 13 ، آیات 33 . 17 . ر.ك: پینوشت 9 . 16 . ر.ك: پینوشت 13 . 15 . ر.ك: پینوشت 11 . همان، ص 246
. 20 . سورة یونس ( 10 )، آیۀ 102 . ر.ك: پینوشت 8
حکایت دیدار
عرضه داشتم: السّلام .« بر امام زمانت سلام کن » : عرض کردم: چرا نشناسم؟ فرمودند «؟ آیا امام زمان خود را میشناسی » : فرمودند
علیک یا حجّ ۀالله یا صاحبالزّمان یابنالحسن. تبسم نمودند و فرمودند: و علیک السّلام و رحمۀ الله و برکاته. انسان اگر در جهت
وظیفۀ عقلی و دینی خود، که همان شناخت پروردگار و عمل به وظایف خویش است، قدم بردارد، زمینۀ تشرفش خدمت آقاي
عالَم فراهم میگردد. زیرا آنچه موجب نزدیکی به مقام با عظمت امامت میشود همان فهم دین و عمل به دستورات آن است. و این
همان مطلبی است که گاهی از طرف آن حضرت به مشتاقان زیارتش اشاره شده است: شما خودتان را بسازید، تا ما به سراغ شما
صفحه 31 از 60
بیاییم. چقدر فرق است بین کسی که با عمل به وظیفه و تقرّب روحی، خدمت آن حضرت مشرف شده است، و بین کسی که به
خاطر اضطرار خطر جانی، مالی، آبرویی و یا مصلحتهاي دیگري، تشرف براي او حاصل شده است، زیرا تشرف شخص عامل به
تکلیف، همراه با شخصیت روحی و شوق و محبت دوطرفه و رضایتمندي از جانب طرفین است. چه بسیارند کسانی که علاقه و
شوق به بهشت دارند اما این علاقه یک طرفی است و خیلی کم هستند کسانی که بهشت هم مشتاق زیارت و منتظر قدوم آنها باشد.
الهی حبّب إلیّ لقائک و أحبب لقائی. خدایا دیدار خود را براي من محبوب گردان و تو هم محبّ دیدار من باش. 1 حاج علی
بغدادي یکی از کسانی است که در راستاي انجام وظیفه، موفق به دیدار مولاي خویش گشته است. حکایت او را محدّث قمی در
کتاب مفاتیحالجنان از استاد خویش، مرحوم آیتالله محدث نوري(ره) این چنین نقل کردهاند که شیخ ما (محدث نوري) در کتاب
اگر نبود در این کتاب شریف مگر این حکایت متقن صحیح که در آن فوائد بسیاري است و در » : جنۀالمأوي و نجم الثاقب فرموده
حاج علی بغدادي میگوید: هشتاد تومان سهم امام(ع) به ذمهام آمد. به .« این نزدیکیها واقع شده، هر آینه کافی بود در شرافت آن
نجف اشرف رفتم و بیست تومان آنرا به جناب شیخ مرتضی انصاري (ره) و بیست تومان به جناب شیخ محمد حسین کاظمی و
بیست تومان به جناب شیخ محمد حسن شروقی دادم و بیست تومان هم به ذمهام باقی ماند و قصد داشتم درمراجعت، آنها را به
جناب شیخ محمد حسن کاظمینی آل یاسین، پرداخت کنم. وقتی به بغداد برگشتم، دوست داشتم در اداي آنچه به ذمهام باقی مانده
بود، عجله کنم. روز پنجشنبه به زیارت ائمۀکاظمین(ع) مشرف شدم. پس از زیارت، خدمت جناب شیخ رسیدم و مقداري از آن
بیست تومان را دادم و وعده کردم که باقی را بعد از فروش بعضی از اجناس به تدریج طبق حوالۀ ایشان پرداخت کنم و عصر آن
روز تصمیم به مراجعت گرفتم. جناب شیخ از من خواست بمانم، عرض کردم: باید مزد کارگرهاي کارگاه شعربافیام را بدهم،
(کارگاه بافندگی مو که سابقاً مرسوم بود و مصارفی داشت) چون برنامۀ من این بود که مزد هفته را شب جمعه میدادم، لذا از
کاظمین به طرف بغداد برگشتم. وقتی تقریباً ثلث راه را طی کردم، سید جلیلی را دیدم که از طرف بغداد رو به من میآیند. همین
که نزدیک شدم، سلام کردم و ایشان دستهاي خود را براي مصافحه و معانقه باز نمودند و فرمودند: اهلًا و سهلًا. و مرا در بغل
گرفتند. معانقه کردیم و هر دو یکدیگر را بوسیدیم. ایشان عمامۀ سبز روشنی بر سر داشتند و بر رخسار مبارکشان خال سیاه بزرگی
گفتم: امامان کاظمین(ع) را زیارت کردم و به بغداد بر میگردم. «؟ علی! خیر است، به کجا میروي » : بود. ایستادند و فرمودند
چرا، میتوانی. برگرد تا براي تو شهادت دهم که از » : گفتم: سیدي! نمیتوانم. فرمودند .« امشب شب جمعه است، برگرد » : فرمودند
این .« موالیان جدّم امیرالمؤمنین(ع) و از دوستان مایی و شیخ نیز شهادت میدهد، زیرا خداي تعالی امر فرموده که دو شاهد بگیرید
مطلب، اشاره به چیزي بود که در ذهن داشتم، و میخواستم از جناب شیخ خواهش کنم نوشتهاي به من بدهد مبنی بر اینکه من از
کسی که » : موالیان اهل بیتم و آنرا در کفن خود بگذارم. گفتم: از کجا این موضوع را میدانید و چطور شهادت میدهید؟ فرمودند
گفتم: .« آن چیزي که به وکیل من رساندي » : گفتم: چه حقی؟ فرمودند «؟ حقش را به او میرسانند، چطور رساننده آن را نشناسد
حاج علی بغدادي «. بله وکیل من است » : گفتم: ایشان وکیل شماست؟ فرمودند «. شیخ محمد حسن » : وکیل شما کیست؟ فرمودند
میگوید، به ذهنم خطور کرد از کجا این سید جلیل مرا به اسم خواند، با آنکه من ایشان را نمیشناسم؟ بعد با خود گفتم، شاید
ایشان مرا میشناسد و من ایشان را فراموش کردهام. باز با خود گفتم، لابد این سید سهم سادات میخواهد اما من دوست دارم از
سهم امام(ع) مبلغی به او بدهم. لذا گفتم، مولاي من! نزد من از حق شما (سهم سادات) چیزي مانده بود، دربارة آن به جناب شیخ
آري، بخشی » : محمد حسن رجوع کردم، به خاطر آنکه حقتان را به او ادا کرده باشم. ایشان در چهرة من تبسمی نمودند و فرمودند
در خاطرم گذشت «. آري » : گفتم: آیا آنچه ادا کردم، قبول شده است؟ فرمودند .« از حق ما را به وکلایمان در نجف اشرف رساندي
برگرد و » : که این سید منظورش آن است که علماي اعلام در گرفتن حقوق سادات وکیلند و مرا غفلت گرفته بود. آنگاه فرمودند
من هم برگشتم در حالی که دست راست ایشان در دست چپ من بود. همین که به راه افتادیم، دیدم در طرف .« جدم را زیارت کن
صفحه 32 از 60
راست ما، نهر آب سفید و صافی جاري است و درختان لیمو و نارنج و انار و انگور و غیره، با آنکه فصل آنها نبود، بالاي سر ما
هر کس از موالیان، که ما و جدمان را زیارت کند، اینها با » : سایه انداختهاند! عرض کردم که این نهر و درختها چیست؟ فرمودند
گفتم: مرحوم شیخ عبدالرزاق، مردي مدرس بود. روزي نزد او رفتم و شنیدم «. بپرس » : گفتم: میخواهم سؤال کنم. فرمودند .« اوست
که میگفت: کسی که در طول عمر خود، روزها روزه باشد و شبها را در عبادت بهسر برد و چهل حج و چهل عمره بجا آورد و
آري والله، » : میان صفا و مروه بمیرد، اما از موالیان و دوستان امیرالمؤمنین(ع) نباشد، براي او فایده ندارد. نظرتان چیست؟ فرمودند
آري او و هر » : سپس از حال یکی از خویشان خود پرسیدم که آیا او از موالیان امیرالمؤمنین(ع) است. فرمودند .« دست او خالی است
گفتم: روضهخوانهاي «. بپرس » : عرض کردم: سیدنا! مسئلهاي دارم. فرمودند .« که متعلق به تو است، موالی امیرالمؤمنین(ع) است
امام حسین(ع) میخوانند که سلیمان اعمَش، نزد شخصی آمد و از زیارت حضرت سید الشهدا(ع) پرسید، آن شخص گفت: بدعت
است. شب، آن شخص در عالم رؤیا هودجی را میان زمین و آسمان دید، سؤال کرد: در آن هودج کیست؟ گفتند: فاطمه زهرا و
خدیجه کبري(س). گفت: به کجا میروند؟ گفتند، براي زیارت امام حسین(ع) در امشب -که شب جمعه است- میروند. همچنین
دید که رقعههایی از هودج میریزد و در آنها نوشته است: أمانٌ من النّار لزوّار الحسین فی لیلۀ الجمعۀ، أمانٌ من النّار یومالقیامۀ. این
برگ اماننامهاي است در روز قیامت براي زوار امام حسین(ع) در شبهاي جمعه. حال آیا این حدیث صحیح است؟ فرمودند:
گفتم: سیدنا، صحیح است که میگویند، هر کس امام حسین(ع) را در شب جمعه زیارت کند، این .« آري، راست و درست است »
«. بپرس » : و اشک از چشمانشان جاري شد و گریستند. گفتم: سیدنا، مسألۀٌ. فرمودند «. آري والله » : برگِ امان از آتش است؟ فرمودند
عرض کردم: سال 1269 ، حضرت رضا(ع) را زیارت کردیم. در درّود (از بخشهاي خراسان) یکی از عربهاي شروقیه را که از
بادیهنشینان طرف شرق نجفاشرف هستند، ملاقات کرده و او را ضیافت نمودیم و از او پرسیدیم: ولایت حضرت رضا(ع) چطور
است؟ گفت: بهشت است. امروز پانزده روزاست که من از مال مولاي خود، حضرت علیبن موسیالرضا(ع) خوردهام، بنابراین مگر
منکر و نکیر میتوانند در قبر، نزد من بیایند؟ گوشت و خون من از غذاي آن حضرت، در میهمانخانه روییده است. آیا این صحیح
گفتم: .« آري، جدّم ضامن است » : است؟ یعنی حضرت علیبنموسیالرضا(ع) میآیند و او را از گردنه خلاص میکنند؟ فرمودند
گفتم: آیا زیارت حضرت رضا(ع) از من قبول است؟ فرمودند: «. بپرس » : سیدنا! مسئلۀ کوچکی است میخواهم بپرسم. فرمودند
عرض کردم: حاجی محمد حسین بزازباشی، پسر مرحوم حاج «! بسمالله » : عرض کردم: سیدنا! مسألۀٌ. فرمودند «. انشاءالله قبول است »
عبد صالح زیارتش قبول » : احمد، آیا زیارتش قبول است؟ ایشان با من در سفر مشهد رفیق و شریک در مخارج راه بود؛ فرمود
گفتم: فلانی که از اهل بغداد و همسفر ما بود، زیارتش قبول است؟ ایشان «. بسمالله » : گفتم: سیدنا! مسألهاي دارم. فرمودند «. است
عرض کردم: این سؤال مرا شنیدید یا نه؛ آیا زیارت او قبول است؟ «. بسمالله » : ساکت شدند، گفتم: سیدنا! مسألهاي دارم، فرمودند
باز جوابی ندادند. حاج علی نقل کرد که آنها چند نفر از ثروتمندان بغداد بودند که در این سفر پیوسته به لهو و لعب مشغول بودند
و آن شخص مادر خود را کشته بود. در اینجا به محلّی رسیدیم. که جادة وسیعی داشت. دو طرف آن باغ و این مسیر، روبهروي
کاظمین است. قسمتی از این جاده که به باغها متصل است و در طرف راست قرار دارد، مربوط به بعضی از ایتام و سادات بود که
حکومت به زور از آنان گرفته بود و در جاده داخل کرده بود، لذا اهل تقوا و ورع که ساکن بغداد و کاظمین بودند همیشه از راه
رفتن در آن قطعه زمین کناره میگرفتند، اما دیدم این سید بزرگوار در آن قطعه راه میروند. گفتم: مولاي من! این محل مال
این موضع مال جدم امیرالمؤمنین(ع) و ذریۀ او و اولاد ماست، » : بعضی از ایتام سادات است و تصرف در آن جایز نیست. فرمودند
نزدیک آن قطعه در طرف راست، باغی است مال شخصی که او را حاجی .« لذا براي موالیان و دوستان ما تصرف در آن حلال است
میرزا هادي میگفتند و از ثروتمندان معروف عجم و در بغداد ساکن بود. گفتم: سیدنا راست است که میگویند: زمین باغ حاج
و از جواب خودداري نمودند. در این هنگام به جوي آبی که «! چه کار داري » : میرزا هادي، مال موسیبنجعفر(ع) است؟ فرمودند
صفحه 33 از 60
از رود دجله به مزارع و باغهاي آن حدود کشیدهاند رسیدیم. این نهر از جاده میگذرد و از آنجا جاده، دو راه به سمت شهر
میشود؛ یکی راه سلطانی است و دیگري راه سادات. آن جناب به راه سادات میل نمودند. گفتم: بیا از این راه (راه سلطانی) برویم،
آمدیم و چند قدمی نرفته بودیم که خود را در صحن مقدس نزد کفشداري دیدیم در «. نه، از همین راه خودمان میرویم » : فرمودند
که سمت مشرق و به طرف پایین پا است، داخل ایوان شدیم. « بابالمراد » حالیکه هیچ کوچه و بازاري مشاهده نشد. از طرف
«. زیارت بخوان » : ایشان در رواق مطهر معطل نشدند و اذن دخول نخواندند و وارد شدند و کنار در حرم ایستادند و به من فرمودند
عرض کردم: آري. فرمودند: أ أدخل یا الله؟ السّلام علیک یا «؟ من براي تو بخوانم » : عرض کردم: من سواد ندارم، فرمودند
رسولالله، السّلام علیک یا امیرالمؤمنین... . و همچنان سلام بر همۀ ائمه(ع) نمودند، تا به حضرت امام عسکري(ع) رسیدند و
عرضه داشتم: السّلام .« بر امام زمانت سلام کن » : عرض کردم: چرا نشناسم؟ فرمودند «؟ آیا امام زمان خود را میشناسی » : فرمودند
علیک یا حجّۀالله یا صاحبالزّمان یابنالحسن. تبسم نمودند و فرمودند: و علیک السّلام و رحمۀ الله و برکاته. داخل حرم مطهر شدیم
دوباره گفتم: من سواد ندارم. فرمودند: «. زیارت را بخوان » : و به ضریح مقدس چسبیدیم و آنرا بوسیدیم. بعد به من فرمودند
گفتم: هر زیارتی را که افضل است، برایم «؟ کدام زیارت را میخوانی » : عرض کردم: آري. فرمودند «؟ برایت زیارت بخوانم »
و بعد به خواندن مشغول شدند و فرمودند: السّلامعلیکما یا أمینی الله فی أرضه .« زیارت امینالله افضل است » : بخوانید. ایشان فرمودند
و حجّتیه علی عباده تا آخر. در همین وقت، چراغهاي حرم را روشن کردند، دیدم شمعها روشن است ولی حرم مطهر به نور دیگري
مانند نور آفتاب روشن و منور است، به طوري که شمعها مثل چراغی بودند که روز در آفتاب روشن کنند و مرا چنان غفلت گرفته
آیا » : بود که هیچ متوجه نمیشدم. وقتی زیارت تمام شد، از سمت پایین پا به پشت سر آمدند و در طرف شرقی ایستادند و فرمودند
را خواندند و در همین « زیارت وارث » . عرض کردم: آري زیارت میکنم، شب جمعه است «؟ جدّم حسین(ع) را زیارت میکنی
بعد هم به حرم مطهر که جماعت در .« وقت مؤذنها از اذان فارغ شدند. ایشان به من فرمودند: به جماعت ملحق شو و نماز بخوان
آنجا منعقد بود، تشریف آوردند و خود فرادا در طرف راست امام جماعت و به ردیف او ایستادند، من وارد صف اول شدم و
مکانی پیدا کردم. بعد از نماز، آن سید بزرگوار را ندیدم، از مسجد بیرون آمدم و در حرم جستجو کردم اما باز او را ندیدم. قصد
داشتم ایشان را ملاقات کنم، چند قرانی پول بدهم و شب ایشان را نزد خود نگه دارم که میهمان من باشند. ناگاه به خاطرم آمد که
این سید بزرگوار که بودند؟ و آیات و معجزات گذشته را متوجه شدم، از جمله اینکه من دستور ایشان را در مراجعت به کاظمین
اطاعت کردم با آنکه در بغداد کار مهمّی داشتم. و اینکه مرا به اسم صدا زدند، با آنکه او را تا به حال ندیده بودم. و اینکه
میگفت: موالیان ما. و اینکه میفرمود: من شهادت میدهم. و همچنین دیدن نهر جاري و درختان میوهدار در غیر فصل خود و غیر
اینها. (که تماماً گذشت) و این مسائل باعث شد من یقین کنم که ایشان بقیۀالله ارواحنافداه بودند. مخصوصاً در قسمت اذن
دخول و پرسیدن اینکه آیا امام زمان خود را میشناسی. یعنی وقتی که گفتم: میشناسم، فرمودند: سلام کن، چون سلام کردم،
تبسم کردند و جواب دادند. به کفشداري آمدم و از حال آن حضرت سؤال کردم. کفشدار گفت: ایشان بیرون رفتند. بعد پرسید
آن سید رفیق تو بود؟ گفتم: بلی. بعد از این اتفاق به خانۀ میهماندار خود آمدم و شب را در آنجا به سر بردم. صبح که شد، نزد
جناب شیخ محمد حسن کاظمینی آل یاسین رفتم و آنچه را دیده بودم نقل کردم. ایشان دست خود را بر دهان گذاشته و مرا از
اظهار این قصه و افشاي این سر نهی نمود و فرمود: خداوند تو را موفق کند. به همین جهت، من آن را مخفی میداشتم، به احدي
اظهار ننمودم تا آنکه یک ماه از این قضیه گذشت. روزي در حرم مطهر، سید جلیلی را دیدم که نزد من آمد و پرسید: چه دیدهاي؟
گفتم: چیزي ندیدهام. باز سؤالش را تکرار کرد. اما من به شدت انکار نمودم. او هم ناگهان از نظر ناپدید شد. پیامها و برداشتها
1. کسانی که به دنبال انجام وظیفۀ الهی هستند، امکان تشرّف به محضر والاي امام عصر(ع)، همراه با رضایتمندي آن حضرت براي
آنها وجود دارد. در نامهاي که از طرف آن حضرت در روز عید فطر سال 412 ق. به افتخار شیخ مفید صادر شد، چنین آمده است:
صفحه 34 از 60
اگر شیعیان ما که خداوند توفیقشان دهد دلهایشان در وفا به عهد و پیمانی که با ما دارند، گرد هم میآمد (و جملگی عمل به
وظیفه میکردند) از فیض دیدار ما محروم نمیشدند، و سعادت دیدار ما زودتر نصیبشان میشد؛ دیداري راستین و از روي معرفت.
پس چیزي (دیدار) ما را از آنان باز نمیدارد، جز خبرهایی که به ما میرسد و ما را خوش نمیآید و انتظارش را از آنها نداریم.
حاج علی بغدادي در اثناي پرداخت وجوهات شرعیاش بود که موفق به دیدار آن حضرت گردید. امام باقر(ع) در روایتی فرمودند:
2. امام زمان(ع) ادا کنندة حقوقشان 3.« براي هیچ کس حلال نیست که از خمس چیزي را بخرد تا وقتی که حقّ ما را به ما برساند »
را به خوبی میشناسند و شهادت به پرداخت آن میدهند. این مضمون در این آیۀ شریفه نیز آمده است: و اینچنین ما شما را [ائمه
معصومین(ع)] امت میانهاي قرار دادیم (در حد اعتدال، میان افراط و تفریط)، تا بر مردم گواه باشید، و پیامبر هم بر شما گواه باشد. 4
معلوم است که شاهد تا وقتی که چیزي را با حواسّ خود حس نکرده باشد، نمیتواند شهادت بدهد. پس امام زمان(ع) ناظر اعمال
ما و شاهد بر آنها هستند. روایات فراوانی در این باره، در باب عرض اعمال بر رسول الله(ص) 4 و عرض اعمال بر ائمه(ع) 5 و لزوم
سلام تحیت اهل بهشت » 3. امام(ع) ابتدا به حاجی علی بغدادي سلام نمودند و ترسیدن از عرض اعمال بر آنها نقل شده است. 6
است، 7 خداوند متعال افشاء آن را دوست میدارد، 8 شایستهترین فرد نسبت به خدا و رسول(ص) کسی است که ابتدا سلام کند. 9
4. امام(ع) فرمودند: مراجع وکلاي ما هستند. و این جمله ارتباط معنوي و پشتوانۀ روحی مراجع را میرساند. در توفیق شریف به
و اما حوادثی که واقع میشود؛ پس در آنها به راویان حدیث ما (مجتهد » : خطّ مولایمان صاحبالعصر و الزمان(ع) آمده است
5 . اعمال انسانها اگر توأم با ولایت 10.« جامعالشرائط) مراجعه نمایید که ایشان حجّت من بر شما هستند و من حجّت خدا هستم
باشد قبول میشود و بدون آن قبول نیست. علامه مجلسی(ره) در جلد 27 بحارالانوار بابی را تحت عنوان اینکه اعمال بدون ولایت،
قسم به آن خدایی ...» : قبول نیست ذکر کرده و در آن هفتاد و یک روایت آن را ذکر کردهاند که یک روایت را اینجا نقل میکنیم
که جان محمد(ص) در دست اوست، اگر بندهاي روز قیامت به اندازة عمل هفتاد پیامبر بیاورد خداوند از او قبول نمیکند تا وقتی
6. در روایات متعددي، فوائدي براي زیارت سیدالشهداء(ع) ذکر 11.« که خدا را به ولایت من و ولایت اهل بیت من ملاقات کند
شده است که از جملۀ آن فوائد، استغفار امام(ع) براي او، خوشحالی معنوي به پاداش خداوند متعال، پاك شدن از گناهان، دور
شدن از آتش و دخول در بهشت است. در روایتی نقل شده که امام حسین(ع) به زائر خویش نظري میفرماید و آن حضرت(ع)
بهتر از شناخت هر یک از شما نسبت به فرزندش، به ایشان، نامهایشان و نامهاي پدران و به درجات و منزلتشان نزد خداي عزّوجل
آگاهی دارد. و همانا امام حسین(ع) میبیند کسی را که براي او گریه میکند، پس براي او استغفار میکند و میفرماید: اگر زائر
من میدانست آنچه را که خداوند براي او ذخیره کرده است، هر آینه خوشحالی او بیشتر از ناراحتی او میبود. به درستی که زائر
7. عمل فرد صالح قبول است. اما آن جوانی که اهل لهو و لعب امام حسین(ع) برمیگردد در حالی که هیچ گناهی بر او نیست. 12
بود و مادرش را هم کشته بود، امام(ع) نسبت به قبول زیارتش سکوت نمودند. قرآن کریم صریحاً میفرماید که خداوند تنها از
اگر مردم ببینند اعمالی را که از آسمان بر میگردد، هر آینه خواهند گفت: » : متّقیان قبول میکند. امام صادق(ع) میفرمایند
خداوند هیچ عملی را از هیچ کس قبول نمیکند 13 و این تهدید از آن جهت است که اکثر اعمال انسانها مردود میشود و بر
8. گرچه سؤال کردن کلید علم است و .« میگردد به گونهاي که مردم اگر ببینند فکر میکنند همه اعمال برگشت داده شده است
14 ولی چنان که در آیه شریفه هم به آن .« اگر نمیدانید، پس از اهل ذکر بپرسید » : در قرآن کریم این آیه دو مرتبه تکرار شده است
اشاره شده است، دستور به سؤال کردن داده شده نه دستور به جواب دادن، زیرا گاهی جواب دادن به مصلحت نیست. و خود سائل
اي کسانی که ایمان آوردهاید، از چیزهایی که اگر برایتان آکشار شود، » : هم نباید سؤالی کند که جواب آن، او را نگران میکند
پروردگار اعمالی را براي شما واجب کرده است آنها را ضایع نکنید... و » : 15 و لذا امیرالمؤمنین(ع) فرمودند .« بدتان میآید، نپرسید
وظیفهاي ندارید) 16 پس اگر از عالمی سؤالی ) .« از کارهایی ساکت مانده نه از روي فراموشی، پس خود را به زحمت نیندازید
صفحه 35 از 60
نمودیم و او مصحلت در جواب ندید و سکوت نمود، ادب در آن جا این است که تکرار و اصرار در سؤال و جواب آن نداشته
از زیارات جامعه و مختصري است که در حرمهاي همه ائمه معصومین(ع) خوانده میشود و همچون « زیارت امینالله » . باشیم. 9
زیارت جامعۀ کبیره از سند محکم و قطعی برخوردار است. 10 . سلام کردن مستحب است ولی جواب آن واجب است. قرآن کریم
17 و امام صادق(ع) .« هرگاه به شما تحیّت گویند، پاسخ آن را بهتر از آن بدهید یا (لااقل) به همانگونه پاسخ دهید » : میفرماید
شهادت میدهم » : 18 در زیارت امام هشتم(ع) میخواهیم .« سلام کردن مستحب و خوب است و جواب آن واجب است » : میفرماید
ز بصر تا چند گهر بارم، که مگر آید ز سفر یارم غم دل تا کی نتوان گفتن، که ز .« که تو سخنم را میشنوي و جوابم را میدهی
هجر کیست گرفتارم نه بهار آمد نه بهسر شد دي، به فراغ شه شده عمرم طی ز غمش گریم فلکا تا کی، به کجا گردم به که رو آرم
نظري شاها به گدایت کن، به گداي خود تو عنایت کن سوي خود او را تو هدایت کن، که ز غم، نه روز و نه شب دارم ز نظر هر
چند نهانی تو، سزدم از غم برهانی تو به کنار خود بنشانی تو، بنهی مرهم به دل زارم زده نار هجر شرر بر دل، شده کار دل ز غمت
مشکل من سرگردان شده پا در گل، بنما درمان دل بیمارم نه مرا یاري، نه مددکاري، که ز پاي دل کشدم خاري بکند احسان به
گرفتاري، که کشد آخر غم بسیارم نه مرا یاراي غم حرمان، نه کسی دردم بکند درمان بنما شاها نظر احسان نگذاري زار در آزارم
بُري از حیران تو شها گر سَر، نبرد حیران ز تو هرگز دل سر آن دارم که تو را بینم، سر و جان آنگه به تو بسپارم (آیتالله میرجهانی)
2. علامه مجلسی، بحارالانوار، ج .« دعاي ابوحمزه ثمالی » سید ابوالحسن مهدوي ماهنامه موعود شماره 87 پینوشتها: 1. فرازي از
6. شیخ حرّ . 5. همان، ج 23 ، ص 333 . 4. علامه مجلسی، همان، ج 17 ، ص 130 . 3. وسائل الشیعه، ج 6، ص 337 . 53 ، ص 177
، 9. همان، ج 76 . 8. مجلسی، همان، ج ، 76 ص 10 . 7. سوره ابراهیم( 14 )، آیه 23 و سوره یونس ()، آیه 10 . عاملی، ج 11 ، ص 368
.13 . 12 . همان، ج 44 ، ص 281 . 11 . علامه مجلسی، همان، ج 27 ، ص 172 . 10 . شیخ حرّ عاملی، همان، ج 18 ، ص 101 . ص 12
16 . شرح . 15 . سوره مائده ()، آیه 101 . 14 . سوره نحل ()، آیه 43 و سوره انبیاء ()، آیه 7 . علامه مجلسی، همان، ج 7، ص 208
18 . علامه مجلسی، همان، ج 78 ، ص 243 . 17 . سوره نساء ()، آیه 86 . نهجالبلاغه ابن ابی الحدید، ج 18 ، ص 267
آخرین دولت: دولت مهدوي، دولت مستضعفان
سؤال این است که آیا مراد از مستضعفان در دولت مهدوي، استضعاف اقتصادي است؟ آیا دولت مستضعفان یعنی دولت فقیران و پا
برهنگان؟ آیا حکومت موعود، حکومت همین گروه است؟ هر چند ممکن است و به احتمال زیاد چنین است که دولتمردان
حکومت مهدوي، در مقایسه با مستکبران و صاحبان زر و زور، از موقعیت اقتصادي ضعیفتري برخوردارند، امّا سؤال این است که
استضعاف اقتصادي آنان دلیل بر حاکمیت یافتن آنان است؟ از جمله مسائل مهمی ،« وصف مشعر به علیت است » آیا بر اساس قاعدة
که در اندیشۀ مهدویت مطرح میشود، دولت مهدي است. این مسئله دامنۀ گسترده و ابعاد گوناگونی دارد. در ادبیات دینی، به ویژه
ادبیات شیعه، تعبیرهاي مختلفی از این دولت شده که هر کدام به جنبهاي از جنبههاي متعدد حکومت مهدوي اشاره دارد. برخی از
که اشاره به « دولت عدالت » که اشاره به قلمرو حکومت حضرت و جهانشمولی آن دارد. « دولت جهانی » این تعبیرها عبارتند از:
که اشاره به محور بودن کرامت « دولت کریمه » محور بودن عدالت، رفع فساد و بسط عدالت در زمان حاکمیت این دولت دارد.
که اشاره به صالح بودن صاحب قدرت در این حکومت دارد. « دولت صالحان » انسان و احیاي عزت انسانی در این دولت دارد.
که اشاره به فراگیري « دولت امنیت » که اشاره به حقمداري این دولت و نتیجۀ آن یعنی بسط حق و رفع باطل است. « دولت حق »
که اشاره به حاکمیت این دولت پس از به قدرت رسیدن همۀ ایدههاي بشري و اثبات « آخرین دولت » رفاه در پهنۀ زمین است. و
دولت » ناکارآمدي آنان در اجراي عدالت است. از دیگر تعبیرهایی که بسیار به کار رفته و کمتر به معناي آن توجه شده، تعبیر
است. این تعبیر، برگرفته از آیۀ پنجم سورة قصص است که خداوند متعال میفرماید: و ما بر آن هستیم که بر « مستضعفان
صفحه 36 از 60
مستضعفان روي زمین نعمت دهیم و آنان را پیشوایان سازیم و وارثان گردانیم. 1 مراد از استضعاف چیست؟ پیش از هر چیز باید به
بر اساس این قاعده، در مواردي که به جاي ذکر نام چیزي یا کسی، وصف «. وصف، مشعر به علیت است » این قاعده توجه کرد که
آن به کار برده میشود، این وصف بیانگر علت است. در آیۀ مورد بحث، به جاي نام دولتمردان، وصف آنان (استضعاف) بیان شده
است. از این رو واژة استضعاف واژهاي محوري و بیانگر علت است. به همین سبب باید مفهوم استضعاف در ادبیات دین به درستی
مشخص گردد. استضعاف در معارف دین، اقسامی دارد که باید آنها را بررسی کرد تا مشخص شود که مراد از استضعاف در این
بحث چیست. 2 این واژه در معارف دین به سه معنا به کار رفته است که در ادامه به آنها میپردازیم. یکی از اقسام استضعاف
است. در این رویکرد، مراد از مستضعف کسی است « استضعاف فکري » است. قسم دیگر از اقسام استضعاف « استضعاف اقتصادي »
که از نظر فکري و عقیدتی در موقعیت ضعیفتر قرار دارد و بدون اینکه غرضی داشته باشد، از فهم و درك حقیقت ناتوان است. 3
است. استضعاف اجتماعی یعنی ضعیف بودن موقعیت « استضعاف اجتماعی » استضعاف در معارف دین معناي دیگري دارد و آن
اجتماعی. در اینجا سخن از اقتصادي یا فکري نیست، بلکه سخن از ضعف موقعیت اجتماعی است. اگر فردي مورد توجه جامعه قرار
نگیرد و یا ایدهاي مورد قبول قرار نگیرد، هر چند هم حق باشد، اما به لحاظ اجتماعی در ضعف قرار دارد. به بیان دیگر، در مباحث
رو به رو هستیم و این بدان جهت « استضعاف اجتماعی » و « اقتدار اجتماعی » سیاسی اجتماعی از یک منظر با دو پدیده به نامهاي
رو به رو میشود؛ به همین سبب فراگیر میشود و تمام برنامهها و تلاشهاي جامعه « اقبال اجتماعی » است که گاهی فرد یا ایدهاي با
براي تحقّق را یافته « توان اجتماعی » ، بر اساس آن شکل میگیرد. این وضعیت اقتدار اجتماعی نامیده میشود، چون آن فرد یا ایده
رو به رو میشود، از همین رو، منزوي میگردد و آراء و اندیشههایش در « انکار اجتماعی » است. اما در مقابل گاهی فرد یا ایدهاي با
است و به « ضعف اجتماعی » جامعه جایی پیدا نمیکند. این وضعیت استضعاف اجتماعی نامیده میشود، چون آن فرد یا ایده دچار
را نیافته است. قرآن کریم در داستان « تحقق اجتماعی » عبارتی جامعه آن را تضعیف کرده، در موضع ضعف قرار داده و لذا توان
گوسالهپرست شدن قوم حضرت موسی(ع) و گفتوگوي آن حضرت یا برادر خود، هارون، پدیدة استضعاف اجتماعی را به خوبی
بیان کرده است. در حقیقت، مفهوم استضعاف و دولت مستضعفان را باید با توجه به این بخش از آیات قرآن کریم تحلیل کرد، نه
آیات و روایات استضعاف اقتصادي یا فکري. در نبود حضرت موسی(ع) هارون عهدهدار زمامداري جامعه بود. در این میان قصۀ
سامري و گوسالهپرست شدن مردم اتفاق افتاد. وقتی حضرت موسی(ع) پس از ده روز تأخیر از کوه طور و مناجات با خدا و اخذ
لوحهاي هدایت بازگشت، با جامعۀ گوسالهپرست مواجه شد. حضرت موسی به شدت ناراحت شد و افسوس خورد و سر و ریش
برادر خود هارون را گرفت و با لحنی توبیخی فرمود که چرا از فرمان من سرپیچی کردي؟ 4 شما مردم در نبود من بد جانشینانی
براي من بودید. حضرت هارون در جواب برادر خود پاسخی میدهد که مفهوم استضعاف اجتماعی و نقش آن را در ناکامی خود
نشان میدهد ایشان میگوید: همانا مردم مرا تضعیف کردند. 6 آیا مردم حضرت هارون را فقیر کردند که ایشان نتوانست به رسالت
خود عمل کند؟ بدیهی است که علت ناکامی حضرت هارون، نه در استضعاف اقتصادي ایشان بود و نه در استضعاف فکري، بلکه
دلیل آن استضعاف اجتماعی بود که به موجب آن مردم دیگر از ایشان اطاعت نکردند و از سامري فرمان بردند. آیا دولت
مستضفعان یعنی دولت پا برهنگان؟! سؤال این است که آیا مراد از مستضعفان در دولت مهدوي، استضعاف اقتصادي است؟ آیا
دولت مستضعفان یعنی دولت فقیران و پا برهنگان؟ آیا حکومت موعود، حکومت همین گروه است؟ هر چند ممکن است و به
احتمال زیاد چنین است که دولتمردان حکومت مهدوي، در مقایسه با مستکبران و صاحبان زر و زور، از موقعیت اقتصادي
استضعاف اقتصادي آنان دلیل بر ،« وصف مشعر به علیت است » ضعیفتري برخوردارند، امّا سؤال این است که آیا بر اساس قاعدة
حاکمیت یافتن آنان است؟ اگر وعدة خداوند حاکمیت پابرهنگان باشد، باید پابرهنهترین و گرسنهترین مردم جهان موضوع این
وعده باشند، و آنان جز بخشهایی از مردم آفریقا نیستند! آیا آنان حکومت موعود را تشکیل میدهند؟ و آیا علت غیبت حضرت،
صفحه 37 از 60
ثروتمند بودن مردم و نبود فقر و پابرهنگی در حدّ استاندارد لازم براي تشکیل چنین حکومتی بوده است؟! و آیا براي تبدیل غیبت
به ظهور، باید راهبرد دولت پابرهنگان را در پیش گرفت و به فقر دامن زد تا مقدمات ظهور دولت پابرهنگان فراهم شود؟! روشن
است که استضعاف اقتصادي نمیتواند مفهوم استضعاف در دولت مستضعفان را توضیح دهد. آیا دولت مستضعفان یعنی دولت
ناتوانان فکري؟! بر اساس برخی روایات، استضعاف فکري به معنی ناتوانی در تشخیص اختلافات فکري مردم و داوري میان آنان
است. 6 لذا سؤال این است که آیا مراد از استضعاف، استضعاف فکري است؟ آیا مراد از دولت مستضعفان، یعنی حکومت کسانی
که قدرت تشخیص حق از باطل را ندارند؟ اگر چنین باشد، لازمۀ حکومت موعود، استضعاف فکري جامعه است! و اگر چنین
باشد، علت غیبت حضرت، رشد فکري مردم و علت ظهورش، ضعف فکري مردم است. در این صورت راهبرد منتظران باید تبدیل
قدرت فکري و تحلیل مردم به استضعاف فکري باشد! و این با روایاتی که تکامل عقلانی مردم را از برکات دولت مهدوي میداند،
7 در تضاد است. اسماعیل جعفی از امام باقر(ع) میپرسد: آیا کسانی که ولایت را نمیشناسند، به سلامت گذشته و نجات
نه مگر مستضعفان فکري در آن روزگار، حضرت از زنان و کودکان 8 و در روایت دیگري » : مییابند؟ حضرت در جواب میفرماید
از کودکان و کودك فکران چه زن و چه مرد 9 یاد کرده است. این در حالی است که طبق برخی روایات، در آستانه ظهور،
جامعه به رشد فکري بالایی میرسد و حتی زنان درون خانهها از استضعاف فکري خارج میشوند، و توان داوري میان اندیشهها را
پیدا میکنند. 10 چگونه ممکن است مراد از دولت مستضفعان، استضعاف فکري باشد، ولی بستر ظهور، رخت بستن استضعاف
فکري باشد؟ و چگونه ممکن است کسانی مثل اسماعیل جعفی که ولایتشان مورد تأیید امام باقر(ع) است، به دلیل نداشتن
استضعاف فکري، اهل این دولت نباشند، اما مستضعفان فکري که توان تشخیص ولایت را ندارند و آن باور هم ندارند، اهل این
دولت باشند؟ و اساساً مگر ممکن است کسانی که توان درك و فهم ولایت را ندارند، به حکومت ولایی و فرمان ولایت گردن
نهند و از آن فرمانبرداري کنند؟! روشن است که این نیز نمیتواند معناي دولت مستضعفان باشد. دولت مستضعفان یعنی دولت
مستضعفان اجتماعی بنابراین تفسیر، دولت مستضعفان یعنی دولت کسانی که از نظر اجتماعی سیاسی در موضع ضعف قرار
گرفتهاند. کسانی که داراي ولایت و حقّ حاکمیت هستند، امّا به جهت استضعاف اجتماعی حکومت به آنان نرسیده است. خداوند
وعده داده آنان را وارثان زمین قرار دهد و حاکمیت بر مردم را نصیب آنان گرداند. براي فهم بهتر این موضوع باید فلسفۀ سیاسی
اسلام در باب حکومت روشن گردد. حکومت حضرت مهدي(ع) جزئی از فلسفۀ سیاسی اسلام است و تا اصل موضوع روشن
استضعاف و اقتدار » نگردد، تکلیف حکومت حضرت نیز روشن نمیشود و سؤالات مربوط به آن بیپاسخ میماند. جایگاه
میشود و مقامی « جعل » در فسلفۀ سیاسی اسلام شیعه براي حاکمیت دو مقام قائم است؛ مقامی که در آن حقّ حاکمیت « اجتماعی
مییابد. از همین رو از مسائل بنیادین و اساسی در این دیدگاه، تفکیک مقام ولایت و حقّ حاکمیت از « تحقّق » که در آن حاکمیت
در یک مقام صورت میگیرد و تنها عامل « تعیین ولیّ » و « اعطاي حقّ حاکمیت » ، مقام تولّی و تحقّق حاکمیت است. در این دیدگاه
نیز در مقام دیگري شکل میگیرد که در آن، مردم نقش « تولّی و تصدي امور » و « تحقق حاکمیت » است و « جعل الهی » مؤثر در آن
دارند و تأثیر گذارند. واقعیت آن است که برخورداري از ولایت الهی و داشتن حقّ حاکمیت از سوي خداوند، به معنی تحقق و
عینیت یافتن حکومت نیست. چه بسیار صاحبان ولایت الهی که به تولّی و تصدّي جامعه نرسیدند. وضعیت بسیاري از پیامبران و ائمه
اطهار(ع) این گونه بوده و به طور مشخص وضعیت حضرت مهدي(ع) نیز همین گونه است. حضرت مهدي(ع) داراي ولایت و حق
حاکمیت از جانب خداوند متعال است، امّا حکومت و زمامداري ایشان بر جامعه تحقق نیافته. بنابراین، عناصر مشروعیت حکومت
حضرت تام بوده و هیچ مانعی از جهت مشروعیت، بر سر راه تشکیل این حکومت وجود ندارد، چون در مقام جعل ولایت حق
یا تحقق یافتن حکومت حضرت است. « تولی » حاکمیت بر مردم به ایشان داده شده است. پس تنها چیزي که باقی میماند مسئله
بر چیست و چه چیزي میتواند مانع تحقق حاکمیت امام معصوم گردد. این از مسائل مهمی « متوقف » نکتۀ مهم این است که تولی
صفحه 38 از 60
است که اگر روشن شود، میتواند علت خانهنشینی معصومین(ع) و به خصوص غیبت حضرت مهدي(ع) و شرط ظهور آن حضرت
و همچنین وظیفۀ منتظران را توضیح دهد. دربارة تولّی نظریههاي متفاوتی ارائه شده که جاي نقد و بررسی آنها نیست. اما آنچه از
است. بر اساس این نظریه، تولی و تحقق حاکمیت کسانی که خداوند حقّ حاکمیت به « نظریۀ شرط قدرت » ، متون دینی برمیآید
است. تولّی، تکلیف صاحب ولایت است، ولی همانند هر تکلیف دیگري، « امکان تحقق » و « وجود قدرت » آنان داده، متوقف بر
مشروط به وجود استطاعت و قدرت است. بدون وجود قدرت، هم ولایت وجود دارد و هم جواز تصدي، امّا امکان تشکیل
حکومت و تداوم آن وجود نخواهد داشت. اما مراد از قدرت چیست و به چه وسیلهاي تحقّق مییابد؟ قدرت که شرط تحقق
حکومت امام معصوم است، نه با توانایی شخصی معصوم حاصل میشود و نه حتی با رضایت عامه. میزان قدرت لازم براي تولی، با
توجه به مجموعۀ شرایط سیاسی اجتماعی حاکم بر جامعه و با توجه به توانایی نیروهاي معارض مشخص میشود. ممکن است از
نظر قدرت شخصی و شخصیتی امام معصوم قدرتمندترین مردم باشد، اما امکان تحقق حکومت او وجود نداشته باشد و حتی ممکن
است با وجود رضایت عامه، امکان تولی و تداوم آن وجود نداشته باشد و گاهی با وجود اقلیت قدرتمند، امکان تولی و قدرت لازم
براي تصدي به وجود آید، بدون اینکه به استبداد و دیکتاتوري منجر شود. اینجاست که در ادبیات دینی و معارف آسمانی آن، از
یاد میشود. همانگونه که پیش از این گذشت، مراد از « اقتدار اجتماعی » و در برابر آن « استضعاف اجتماعی » اموري به نام
استضعاف اجتماعی این است که شخصی یا ایدهاي در موضع ضعف قرار گیرد و جامعه به آن اقبال نکند و آن را تنها گذارد. کس
یا ایدهاي که با چنین وضعیتی رو به رو شود، از نظر اجتماعی (و نه فکري و اقتصادي) به استضعاف کشیده شده است. و اما در
طرف مقابل اقتدار اجتماعی قرار دارد که مراد از آن اقبال عمومی و پذیرش اجتماعی است که نتیجۀ آن تقویت موقعیت اجتماعی و
حاکمیت یافتن آن است. پس در فلسفۀ سیاسی اسلام، تحقق حاکمیت بسته به عنصر اقتدار اجتماعی است و نبود عنصر اقتدار و
پیش آمدن وضعیت استضعاف، عامل اساسی در تحقق نیافتن حکومت معصوم است. این اصل را قرآن کریم در جریان گوسالۀ
سامري به هنگام فرمانروایی حضرت هارون به صراحت بیان کرده است. وقتی حضرت موسی(ع) از کوه طور برگشت و با کمال
تعجب گوساله پرست شدن قوم خود را با وجود برادرش هارون مشاهده کرد، لب به اعتراض سختی علیه او گشود. هارون در پاسخ
برادر خود جملهاي دارد که بیانگر اصل یاد شده در تحقق و تداوم حاکمیتهاست. وي گفت: هارون گفت: اي پسر مادرم، این
قوم مرا زبون یافتند و نزدیک بود که مرا بکشند. 11 این مسئله را در تاریخ انبیا و اوصیا به خوبی میتوان دید. نمونۀ آن، استضعاف
اجتماعی حضرت نوح(ع) است که پس از قرنها تبلیغ، پاسخ مثبت به او ندادند و قومش او را در موضع ضعف قرار دادند، تا آنجا
که لب به شکایت گشود و گفت: و پروردگارش را خواند: من مغلوب شدهام، انتقام بکش. 12 نمونۀ دیگر حضرت لوط است که
توان اجتماعی لازم براي تغییر نابهنجاريهاي اجتماعی را نداشت. ایشان خود دراینباره میفرماید: قال لو أنّ لی بکم قوّةً أو آوي
إلی رکنٍ شدیدٍ؛ 13 لوط گفت: کاش در برابر شما قدرتی میداشتم، یا میتوانستم به تکیهگاهی استوار پناه ببرم. حضرت ابراهیم(ع)
نیز به علت نبود اقتدار اجتماعی از مردم کناره میگیرد و میفرماید: از شما و از آن چیزهایی که به جاي خداي یکتا میخوانید
کناره میگیرم. 14 حضرت موسی(ع) نیز به جهت ترس از جان مجبور به فرار از مصر میشود: و چون از شما ترسیدم گریختم. 15 و
بالاخره حضرت محمد(ص) نیز به جهت بییاوري و ترس از دشمنان مجبور شد شبانه مکه را ترك کند و حضرت علی(ع) را بر
جاي خود در بستر خویش بخواباند. در تاریخ وصایت نیز، این مسئله به خوبی نمایان است. امیرالمؤمنین(ع) در پاسخ به این اعتراض
که چرا با ابابکر و عمر نجنگیدي ولی با طلحه و زبیر جنگیدي، به سیره انبیاي نامبرده، استناد کرد و بدینسان، نبود اقتدار اجتماعی
و بییاوري را عامل اصلی سکوت خود و اقتدار اجتماعی را عامل اصلی نبردش معرفی میکند. 16 این مطلب را در بیعت امام حسن
مجتبی(ع) با معاویه نیز مشاهده میکنیم. معاویه در مراسم بیعت اعلام کرد که حسن بن علی مرا شایستهتر میداند و از همین رو با
من بیعت میکند. حضرت در پاسخ وي، فرمود: اي مردم! معاویه گمان کرده، من او را براي خلافت شایسته دیدم و خودم را براي
صفحه 39 از 60
آن شایسته ندانستم. معاویه دروغ میگوید. من به حکم کتاب خدا و به گفتۀ پیامبر خدا سزاوارترین مردم به حکومت بر مردم
هستم. به خدا سوگند اگر مردم با من بیعت میکردند و از من فرمانبرداري و مرا یاري میکردند، باران آسمان و برکت زمین را به
آنان میدادم. سپس حضرت به عملکرد هارون و رسول خدا(ص) استناد میکند و میفرماید: و به تحقیق رسول خدا(ص) از قوم
خود که آنان را به سوي خدا فرا میخواند فرار کرد تا اینکه به غار پناه برد ولی اگر یاورانی علیه آنان مییافت، فرار نمیکرد. و
اگر من مییافتم، اي معاویه با تو بیعت نمیکردم. به تحقیق خداوند هارون را وقتی قوم خودش او را تضعیف کردند و نزدیک بود
او را به قتل برسانند و او یاوري نداشت، در گشایش قرار داد، و به تحقیق خداوند پیامبر را که به سبب نبود یاور مجبور به فرار شد،
در گشایش قرار داد. آنگاه حضرت به ماجراي خود و پدرش اشاره کرد و آن را نمونهاي از اصول حاکم بر ماجراهاي پیامبر و
هارون خواند: همچنین من وپدرم آن هنگام که مردم ما را ترك و با شخص دیگري بیعت کردند و ما یاوري نیافتیم، از جانب خدا
در گشایش قرار گرفتیم، همانا اینها سنتها و نمونههایی است که از یکدیگر تبعیت میکنند. 17 سلمان فارسی پیش از رحلت
رسول خدا(ص) و هنگامی که ایشان در بستر بودند، ماجرایی را نقل میکند که ضمن آن حضرت به امام(ع) رو میکند و با
پیشبینی استضعاف اجتماعی ایشان، میفرماید: برادرم! تو پس از من میمانی و از قریش به سبب مخالفتشان با تو و ستمشان بر تو
سختی میبینی. پس اگر یاوري یافتی با آنان نبرد کن و به وسیلۀ موافقانت با مخالفانت مبارزه کن، و اگر یاوري نیافتی صبر کن و
دست نگهدار و خودت را به نابودي نینداز، زیرا تو نسبت به من همانند هارون نسبت به موسی هستی و رفتار هارون آنگاه که
قومش او را تضعیف کردند و نزدیک بود او را به قتل برسانند، الگوي خوبی براي توست. 18 بر همین اساس رسول خدا(ص) از
امیرالمؤمنین(ع) عهد گرفته بود که در صورت وجود یاور، براي احقاق حقّ خود و تشکیل حکومت قیام کند و این همان چیزي
است که از آن به عنوان اقتدار اجتماعی یاد میشود. اسناد این عهد به حدي است که مرحوم علامه مجلسی دربارة آن ادعاي تواتر
کرده است. 19 این موارد به خوبی نشان میدهد که در فلسفۀ سیاسی اسلام، استضعاف اجتماعی عامل اساسی تحقق نیافتن حاکمیت
در گفتمان مهدویت « استضعاف و اقتدار اجتماعی » الهی و در طرف مقابل اقتدار اجتماعی عامل تحقق حکومت دینی است. نقش
را درك کرد. نظریۀ استضعاف و « رسالت دوران انتظار » و « پیش شرط ظهور » و « فلسفه غیبت » نظر به آنچه بیان شد، اکنون میتوان
اقتدار اجتماعی به خوبی میتواند، مسئلۀ یاد شده را که از مسائل اساسی در گفتمان مهدویت است، توضیح دهد. از اینرو، در
ادامۀ بحث به بررسی این مسائل میپردازیم. استضعاف اجتماعی؛ عامل غیبت استضعاف اجتماعی جز در مقاطعی خاص، همواره بر
تاریخ امامت سایه افکن بوده است. پیامد این واقعیت اجتماعی دربارة یازده امام نخستین، خانهنشینی بود و دربارة دوازدهمین امام،
بودن امام دوازدهم است. یکی از اصول مهمّ امامت در « آخرین » غیبت. علّت تفاوت وضعیت امام دوازدهم با دیگر امامان نیز در
تفکر شیعی، محدود بودن تعداد امامان است. این اصل اقتضا میکند تا الگوي خانه نشینی شهادت که مخصوص یازده امام
نخستین بود، تغییر کند و دربارة آخرین حجّت، به الگوي غیبت ظهور تبدیل شود تا زمین و زمان خالی از حجّت نباشد. آنچه با
بحث ما در پیوند است، بازشناسی علت غیبت است. بر اساس آنچه در بحث مربوط به فلسفۀ سیاسی اسلام گذشت، علت غیبت،
استضعاف اجتماعی و بییاور بودن امام دوازدهم است. علت غیبت، ضعف شخصی حضرت به جهت کمی سن نبوده است. تاریخ
به خوبی نشان داده که در باب حجّتهاي الهی، عنصر سن تأثیرگذار نیست. حضرت عیسی(ع) در گهواره سخن گفت و از نبوت
خود خبر داد. 20 حضرت یحیی(ع) نیز در کودکی به پیامبري برگزیده شد. 21 در تاریخ امامت نیز امام جواد و امام هادي(ع) در
کودکی به امامت رسیدند. این نشان میدهد که در باب نوبت و امامت، سن تأثیر گذار نیست. لذا علت غیبت حضرت مهدي(ع) را
نباید در کمی سن و ناتوانی شخصی جستوجو کرد. چه اگر چنین میبود، میبایست پس از رشد حضرت و رسیدن به سنّ کمال،
پدیدة ظهور صورت میپذیرفت. همانگونه که پیش از این گفتیم، نه توانایی شخصی عامل تحقق حکومت الهی است، و نه ناتوانی
شخصی عامل تحقق نیافتن آن، بلکه آنچه تعیینکننده است، استضعاف یا اقتدار اجتماعی است. در باب علت غیبت نیز همین عنصر
صفحه 40 از 60
نقش بازي میکند و در حقیقت امام مهدي(ع) به جهت استضعاف اجتماعی و نبود یاور از دیدهها پنهان شده است. به بیان دیگر،
علت غیبت نبود مشروعیت نیز نیست. همانگونه که در تبیین فلسفۀ سیاسی اسلام گفتیم، مشروعیت و حقّ حاکمیت مقولهاي است
میکند و به هیچ عنصر دیگري براي تکمیل یا تتمیم نیاز ندارد. مشروعیت زمامداري هر امام « جعل » که به تمام معنی خداوند آن را
و از جمله حضرت مهدي(ع) امري بسیط است که در مقام جعل تأمین میگردد و متوقف بر عنصر دیگري نیست. عنصر مشروعیت
تام است و تنها چیزي که باقی میماند، تولی و تصدي امور است که به اقتدار اجتماعی نیاز دارد. همچنین علت غیبت، نبود جواز
تصدي نیز نیست. برخی معتقدند مشروعیت امام معصوم تام است، امّا جواز تصدي وي نیازمند رضایت مردم است! اگر حکومت،
از جانب دیگران هستیم، چگونه میتوان « غصب حکومت » امام معصوم از جمله حضرت مهدي(ع) است، و اگر معتقد به « حق »
دیگران است؟ همانگونه که مشروعیت فرمانروایی امام تام « اجازه و رضایت » گفت که صاحب حق براي احقاق حق خود نیازمند
آن نیست. عباس پسندیده ماهنامه موعود شماره 87 « امکان » ، است، جواز تصدي نیز براي وي وجود دارد، امّا به جهت نبود قدرت
2. بدیهی است که این . 1. سورة قصص ( 28 )، آیۀ 5 . پینوشتها ?: برگرفته از: گفتمان مهدویت (مقالههاي گفتمان هشتم)، ج 1
الاّ المستضعفین من » : بررسی، به اختصار و به عنوان مقدّمۀ مباحث اصلی خواهد بود. 3. خداوند متعال در قرآن کریم میفرماید
الرجال و النساء و الولدان لا یستطیعون حیلۀً و لا یهتدون سبیلًا. امام صادق(ع) در تفسیر این آیه شریفه میفرماید: نه چارهاي به کفر
. 5. سورة اعراف( 7)، آیۀ 150 . 4. سورة طه ( 20 )، آیات 90 94 . مییابند و نه راه هدایتی به ایمان میبرند؛ الکافی، ج 2، ص 381
هر کس که تفاوت اندیشهها و عقاید مختلف را نداند و » : 6. در مورد تعریف مستضعف روایات معتبري وجود دارد که میگوید
7. امام باقر(ع) میفرماید: وقتی قائم ما قیام .( کافی، ج 2، ص 405 ) « راهی براي اثبات یا رد آنها نشناسد، مستضعف شمرده میشود
، کند، خداوند دستش را بر سر بندگان میگذارد و از این رو عقلهاشان (سرگشته) را جمع و فکرشان را کامل میکند؛ کافی، ج 1
مستضعفان، کسانیاند که نه » 9. در روایتی با سند صحیح از امام باقر(ع) نقل شده است که . 8. کافی، ج 2، ص 405 . ص 25 ، ح 21
، کافی، ج 2 ،« حیلهاي به ایمان دارند و نه کفر میورزند! کودکان و مردان و زنان بزرگسالی که عقل و درکی شبیه کودکان دارند
13 . سورة هود ( 11 )، آیۀ . 12 . سورة قمر ( 54 )، آیۀ 10 . 11 . سورة اعراف ( 7)، آیۀ 150 . 10 . بحارالانوار، ج 60 ، ص 213 . ص 404
16 . ر. ك: طبرسی، ج 1، ص 279 ؛ شیخ صدوق، علل الشرایع، ج . 15 . سورة شعرا ( 26 )، آیۀ 21 . 14 . سورة مریم ( 19 )، آیۀ 48 .80
19 . علامه مجلسی، . 18 . شیخ طوسی، کمالالدین و تمام النعمه، ص 264 . 17 . طبرسی، الاحتجاج، ج 2، ص 8 . 1، ص 148
. 21 . سورة مریم( 119 )، آیۀ 12 . 20 . سورة مریم( 119 )، آیۀ 29 31 . بحارالانوار، ج 28 ، ص 246
امام زمان(عج) میراثدار اوصیا
اشاره: وجود مبارك امام عصر(ع) علاوه بر اینکه وارث مواریث و ودایع نبوت است، وارث ائمه سلف خود نیز میباشد. آنچه در
این مقاله بررسی شده، کتاب جامعه امام علی(ع) و مصحف امام علی(ع) است که تقدیم شما میشود. 1. کتاب جامعه علی(ع) در
خصوص این کتاب احادیث فراوانی وارده شده است که ما هم سعی میکنیم بر اساس همین احادیث روشن نماییم که این کتاب
شریف (که جامعه نام دارد) چه بوده است و چه مطالبی در آن کتاب وجود دارد و اکنون کجاست؟ در این باره از ابوبصیر از
اصحاب امام باقر و امام صادق،(ع) روایتی بدین مضمون نقل شده است: ابوبصیر میگوید: خدمت امام صادق(ع) رسیدم و
عرض کردم فدایت شوم سؤالی دارم، آیا اینجا کسی هست که سخنان مرا بشنود؟ امام صادق(ع) پردهاي را که بین آن اتاق و اتاق
.« اي ابومحمد (کنیه ابوبصیر) هرچه میخواهی بپرس » : مجاور آویخته شده بود کناري زد و در آنجا سرکشید و سپس به من فرمود
عرض کردم فدایت شوم، شیعیان تو طیّ احادیثی مدّعی هستند که رسول خدا(ص) بابی از علم به روي علی(ع) گشوده که از آن
هزار باب دیگر گشوده میشود. امام(ع) فرمود: اي ابومحمد، ما جامعه داریم و آنها چه میدانند که جامعه چیست؟ پرسیدم: فداي
صفحه 41 از 60
تو گردم جامعه چیست؟ امام(ع) فرمود: صحیفهاي است به درازاي هفتاد ذراع، به ذراع رسول خدا(ص) و املاي آن حضرت که
همۀ مطالب آن یک به یک، از دو لب مبارك ایشان بیرون آمد و علی(ع) آن را به خطّ خود نوشته است و در آن صحیفه از هر
حلالی و حرامی و از هر آنچه که مردم به آن نیاز داشته و دارند، سخن رفته است؛ حتی دیۀ یک خراش سطحی بر پوست بدن. 1 در
حقیقت پیامبر اکرم(ص) مجموعۀ احکام اسلام را بر امیرالمؤمنین(ع) املا فرموده و آن حضرت نیز آن را بهصورت کتابی به نام
جامعه گردآوري نموده است، و این مجموعۀ گرانقدر به ترتیب نزد ائمه(ع) بوده و آن بزرگواران گاهگاهی آن را بر مردم عرضه
میداشتند. حدیث دیگري را نیز در این خصوص نقل مینماییم. امام صادق(ع) فرمود: همانا نزد ما نوشتجاتی است که با وجود آنها
نیازي به مردم نداریم ولی مردم به ما احتیاج دارند، نزد ما کتابی است به املاي پیامبر(ص) و خطّ علی(ع) که هر حلال و حرامی در
آن است. شما راجع به کاري نزد ما میآیید سپس ما میفهمیم که شما به آن عمل میکنید یا آن را ترك میکنید. 2 در منابع اهل
سنت به این مطلب اشاره شده که علی(ع) هر روز صبح و شام، براي تعلیم گرفتن قرآن و آنچه نازل شده بود، به خدمت پیامبر(ص)
میرسید؛ ابن ماجه از علی(ع) روایت کرده که ایشان فرمود: من سحرگاهان هر روز به خدمت پیامبر(ص میرسیدم و از پشت در
و اگر آن حضرت آهسته و آرام سرفه میکرد، به خانه بازمیگشتم وگرنه داخل میشدم. 3 در ،« السلام علیک یا نبیّالله » : میگفتم
این ملاقاتها پیامبر(ص) به علی(ع) دستور نوشتن میداد، و میفرمود: آنچه را به تو میگویم بنویس. و علی(ع) سؤال کرد: اي
رسول خدا، از آن میترسی که فراموش کنم؟ پیامبر فرمود: نه، از خدا خواستهام حافظهات را نیرو بخشد و تو را دچار فراموشی
نگرداند، آن را براي شریکانت یعنی امامان بعد از خودت بنویس؛ [و با اشاره به امامت امام حسن(ع) فرمودند:] این نخستین آنان
است و فرمود: امامان، از فرزندان حسین ع) هستند. 4 ابوحمزة ثمالی میگوید: به حضرت علی بن الحسین ع) عرض کردم: فدایت
شوم، آنچه در نزد پیامبر اکرم(ص) بود، به امیرالمؤمنین ع) عنایت شد، بعد از امیر المؤمنین ع) به امام حسن ع) ، سپس به امام
صحیح است، و به اضافه پیشامدهایی که هر سال رخ میدهد و در هر ماه و » : حسین ع) و بعد به هر امام تا روز قیامت؟ امام فرمودند
5 پس تا کنون روشن شد که کتاب جامعه، تمام احکام حتی حکم خراش بر بدن را شامل «. آري، به خدا قسم در هر ساعت
میشود، و این کتاب به املاي پیامبر(ص) و به خطّ علی(ع)، جمعآوري و تدوین شده و مورد استفادة ائمه(ع) بوده است. امامان
بعد از امیرالمؤمنین، علی(ع)، جامعه را پس از سپري شدن امامت خویش، به امام پس از خود به ودیعت میسپردند؛ حال به چند
حدیث در این زمینه اشاره مینماییم تا چگونگی انتقال این کتاب و سایر مواریث از علی(ع) به سایر ائمه روشن شود. ثقۀالاسلام
کلینی در کتاب اصول کافی از قول سلیم بن قیس هلالی از جمله اصحاب علی(ع) که تا امام سجاد(ع) را درك نموده است
چنین آورده است: من شاهد وصیت امیرالمؤمنین علی(ع)، به فرزندش، حسن ع) بودم. آن حضرت پس از انجام وصیت، حسین(ع)
و محمد حنیفه و همه پسرها و بزرگان شیعه و خانوادههایشان را بر آن وصیت گواه گرفت و آنگاه کتاب و سلاح خود را به
فرزندش، حسن(ع) تحویل داد و گفت: پسرم، رسول خدا به من امر فرموده که تو را وصیّ خود گردانم و کتابها و اسلحهام را به
تو تحویل دهم، همانطور که رسول خدا(ص) مرا وصیّ خود قرار داد و کتابها و اسلحهاش را به من سپرد و نیز فرمان داده تا به تو
دستور دهم که چون مرگت فرارسد، آنها را به برادرت، حسین تحویل دهی. سپس امیرالمؤمنین ع) روي به جانب حسین(ع) کرد و
به او فرمود: رسول خدا(ص) تو را نیز فرمان داده که آنها را به این پسر خویش، علی بن الحسین(ع) تحویل دهی. سپس دست علی
بن الحسین ع) را گرفت و فرمود: و رسول خدا تو را نیز فرمان داده تا آنها را به پسرت، محمد تحویل دهی و از جانب رسول
خدا(ص) و من، به او سلام برسان. 6 ملاحظه میگردد که تمامی مواریث انبیا به وسیلۀ پیامبر(ص) تحویل علی(ع) میشود و بهوسیله
علی(ع) تمامی آن مواریث و کتاب جامعه خودش، تحویل امام حسن ع) و امام بعدي تا امام باقر(ع) میشود و این حدیث روشن
میسازد که مواریث انبیاي الهی(ع) و امام علی به(ع) دست امام محمد باقر(ع) رسیده است. در حدیث دیگري چگونگی انتقال
مواریث، از جمله کتاب جامعه از امام حسین(ع) به امام سجاد(ع) روشن میشود؛ در کتاب کافی و بصائرالدرجات آمده است که
صفحه 42 از 60
حمران بن اعین شیبانی میگوید: از امام محمد باقر(ع) در مورد صحیفۀ مهر و موم شدهاي که نزد ام سلمه به ودیعت نهاده شده بود
و مردم دربارة آن سخن میگفتند سؤال نمودم و امام باقر(ع) فرمود: چون اجل رسول خدا(ص) فرارسید، علی(ع) علم و اسلحۀ آن
حضرت و هرچه را نزد او بود به ارث برد، (این علوم و معارف و سلاح و کتاب جامعه و مصحف همچنان نزد امیرالمؤمنین(ع) بود)
تا اینکه به امام حسن(ع) و پس از او به امام حسین(ع) رسید؛ در این موقع چون ما از غلبۀ دشمنان بیم داشتیم، این بود که آنها را
جدّم حسین(ع) نزد ام سلمه به امانت سپرد و بعد از آن علی بن الحسین(ع) آنها را از ام سلمه ستاند. من گفتم: بسیار خوب، سپس
به پدرت رسید و بعد از آن نزد تو بوده و به تو رسیده است؟ امام باقر(ع) فرمود: آري، همینطور است. 7 و نیز شیخ طوسی به
روایت از فضیل بن یسار چنین آورده است: ابو جعفر(ع) به من فرمود: در همان هنگام که حسین(ع) عازم حرکت به سوي عراق
(کربلا) بود، وصیت نامۀ پیغمبر و کتابها و دیگر اشیا، (مواریث انبیا و امامت) را به امانت نزد امسلمه گذاشت و به او فرمود: وقتی
که پسر بزرگترم به تو مراجعه کرد، آنچه را که به تو به امانت سپردهام به او تسلیم کن. پس از اینکه حسین ع) به شهادت رسید،
علی بن الحسین(ع) نزد امسلمه رفت و آن بانو هم تمامی امانتهایی را که حسین(ع) به امانت نزدش نهاده بود به امام سجاد(ع)
تحویل داد. 8 همین داستان در بعضی دیگر از منابع حدیثی وارد گردیده است که براي جلوگیري از اطالۀ کلام از ذکر آنها
خودداري مینماییم؛ فقط یک نکته قابل ذکر است و آن، اینکه حضرت امام حسین(ع) در کربلا، وصیتنامۀ دیگري نیز دارد که
نزد دخترش فاطمه سپرده و او هم بعدها آن را به علی بنالحسین ع) تحویل داد و آن غیر از این مواریث بوده است. اکنون که
سلسلۀ مواریث انبیاي الهی و امامت تا امام باقر(ع) روشن گردید، به نقل دو روایت دیگر که نحوة انتقال این مواریث از امام
سجاد(ع) به امام باقر(ع) را روشن میسازد، اشاره مینماییم. در حدیثی از عیسیبن عبدالله روایت شده که: در بستر مرگ امام
سجاد(ع) ، آن حضرت به فرزندانش که پیرامون او گردآمده بودند نظري افکند و سپس چشم به فرزندش، محمد بن علی(ع)،
امام باقر(ع) انداخت و به او فرمود: محمد، این صندوق را بگیر و به خانۀ خود ببر. سپس امام به سخن خود ادامه داده، فرمود: در
این صندوق به هیچ عنوان دینار و درهمی وجود ندارد، بلکه آکنده از علوم است. 9 عیسی بن عبدالله بن عمر در بصائر الدرجات و
بحارالانوار از امام صادق(ع) روایت کرده است: پیش از آنکه علی بن الحسین(ع) بدرود حیات گوید سبد یا صندوق را حاضر کرد
و به فرزندش فرمود: محمد، این صندوق را ببر؛ او نیز صندوق را توسط چهار نفر حمل نمود و برد. چون امام سجاد(ع) درگذشت،
عموهایم براي گرفتن سهم خود از محتویات آن صندوق به پدرم مراجعه کردند و گفتند: بهرة ما را از آن صندوق بپرداز. امام
به خدا قسم که شما را نصیبی از آن نیست، اگر شما را بهرهاي در آن میبود، آن را (پدرم) به من » : باقر(ع) در پاسخ آنها فرمود
10 پس از امام باقر(ع)، تمامی مواریث انبیا و «. تحویل نمیداد. در آن صندوق سلاح رسول خدا(ص) و کتابهاي او قرار داشت
امامت به امام صادق(ع) منتقل گردید. به حدیثی در این زمینه توجه فرمایید. از زُرارة بن اعین شیبانی در بصائر الدرجات روایت
11 این روایت نیز «. شده که امام صادق(ع) فرمود: هنوز امام باقر(ع) حیات داشت که آن مواریث و کتابها به من منتقل گردید
مشخص میسازد، مواریث که کتاب جامعه علی(ع) نیز شامل آن میشود؛ در زمان حیات امام باقر(ع) به فرزند گرامیاش، امام
صادق(ع) منتقل گردیده است. در کتابهاي دیگر در مورد سایر ائمه بعد از امام صادق(ع) ، نیز روایاتی وارد گردیده است. 12 در
پایان این مبحث به مواردي از رجوع امامان مکتب اهل بیت (ع) به کتاب جامعه علی(ع) میپردازیم. از ابان بن تغلب بن ریاح
روایت شده که گفت: از علی بن الحسین(ع) در مورد کسی سؤال شد که دربارة مقداري از مال خود وصیت کرده است (بهطور
بخشی از » مبهم وصیت کرده که مقداري از مال او را به فلان مصرف برسانید، اما مقدار آن را مشخص نکرده و عباراتی مانند
13.« شیء (بخشی)در کتاب علی ع) یک ششم محسوب میشود » : بکار برده است). حضرت سجاد(ع) در پاسخ فرمود « اموالم
نجاشی روایت کرده است که: عذافربن عیسی خزاعی صیرفی در معیّت حکم بن عتیبه کوفی به خدمت امام باقر(ع) رسیدند، حَکَم
آغاز سخن کرد و مسائلی را مطرح ساخت و امام با اینکه دیدار حکم را خوش نداشت، او را پاسخ میداد تا اینکه در مسئلهاي
صفحه 43 از 60
بینشان اختلاف نظر افتاد (حکم پاسخ امام را نپذیرفت)؛ در این هنگام امام باقر(ع) روي به فرزند خود کرده، فرمود: پسرم، برخیز و
آن کتاب علی(ع) را بیاور؛ فرزند امام فرمان برد و کتابی بزرگ که طوماروار روي هم پیچیده شده بود، پیش روي آن حضرت
نهاد. امام آن را گشود و به جستجوي مسئلۀ مورد بحث پرداخت تا آن را بیافت و سپس فرمود: این املاي رسول خدا(ص) و خط
علی(ع) است. 14 آن حضرت، در ادامۀ همین حدیث فرمود: به هر طرف که میخواهید، به شرق و به غرب بروید که به خدا
سوگند، علمی از این مطمئنتر که نزد خانوادة ماست و جبرییل بر ما فرودآورده، نزد هیچکس دیگر نخواهید یافت. بارها استفادة
ائمه از کتاب جامعۀ علی(ع) و پاسخ دادن به سؤالات، در منابع معتبر شیعه آورده شده که ما در اینجا مواردي از آنها را ذکر
گربه، درنده » : مینماییم: باب طهارت: زراره به نقل از امام صادق(ع) روایت کرده، که فرمودند: در کتاب علی(ع) آمده است
است و خوردن باقیماندة خوراکش شرعاً اشکالی ندارد. من از خدا شرم میکنم که خوراکی را به دلیل اینکه گربه آن را دهن
هر گاه زکات » : 15 باب زکات: امام صادق(ع) فرمودند: در کتاب علی(ع) چنین یافتیم که رسول خدا(ص) فرمود .« زده، ترك کنم
16 باب حدود: امام صادق(ع) فرمودند: در کتاب علی(ع) آمده است که شارب .« پرداخت نشود، زمین، برکاتش را منع میکند
17 باب دیات: امام صادق(ع) فرمودند: در کتاب علی(ع) دیۀ سگ .« خمر، هشتاد ضربه و شارب نبیذ نیز باید هشتاد ضربه زده شود
18 در روایتی امام صادق(ع) فرمودهاند: حدیث من، حدیث پدرم است و حدیث پدرم، حدیث جدّم و .« شکاري، چهل درهم است
حدیث جدّم همان حدیث حسین است و حدیث حسین، حدیث حسن و حدیث حسن، حدیث امیرالمؤمنین و حدیث امیرالمؤمنین،
2. مصحَف امیرالمؤمنین، علی(ع) دربارة حدیث رسول خدا(ص) و حدیث رسول خدا(ص)، سخن خداي عزّوجلّ است. 19
مصحف امیرالمؤمنین، علی(ع) ابتدا خود کلمه مُصحَف و معناي دقیق آن را بررسی مینماییم. معناي مصحف در زبان عربی به
چیزي که در آن مینویسند صحیفه و جمع آن را صحائف و صحَف و صحُف میگویند 20 و مصحف را مجموعۀ میان دو جلد
میگویند، بنابراین مصحف نام کتاب جلد شده است؛ چه قرآن باشد و چه غیر قرآن (مانند مصحف حضرت زهرا(ع) که غیر از
قرآن است و کلمهاي ازقرآن در آن نیست). اما مصحف علی(ع) چیست؟ پس از اینکه معلوم شد مصحف یعنی نوشتهاي بین دو
جلد و اینکه مصحف میتواند قرآن باشد، یا غیر از قرآن، باید گفت که آنچه معروف به مصحف علی(ع) است، همان قرآنست که
آن حضرت جمع و تدوین نموده بود و داراي ویژگی تفسیر و شأن نزول آیات بوده و به همان ترتیب که پیامبر(ص) دستور داده
بودند، سورهها را مرتب نموده بود. علی(ع) آن قرآن را پس از رحلت پیامبر(ص) به حکومت خلفا عرضه داشت، اما خلفا به دلیل
آنکه آن قرآن همراه تفسیر و شأن نزول آیات بوده و برخی از آیات قرآن کریم در نکوهش بزرگان قریش و کسانی نازل شده بود
که با رسول خدا(ص) میجنگیدند و بخشی نیز در نکوهش قبایل برخی از صحابۀ قریشی و خویشاوندان خلفا نازل شده و آنها را
مذمت کرده بود، لذا خلفا مصحف علی(ع) را قبول نکردند. در اینجا برخی از آیات را که شأن نزول آنها براي حکومت خلفا
خوشایند نبود، میآوریم: والشّجرة الملعونۀ فی القرآن 21 ؛ و آن درخت نفرین شده در قرآن؛ که شأن نزول آن درباره بنی امیه و یا
افرادي از صحابۀ پیامبر(ص) است. یا ایّها الّذین آمنوا ان جاء کم فاسق بنبأٍ فتبیّنوا أن تصیبوا قوماً بجهالۀٍ؛ این آیه در شأن فاسقی از
بنی امیه بنام ولید بن عقبه نازل شده و این ولید برادر مادر عثمان بن عفان، خلیفۀ سوم است که در زمان عثمان مدتی والی کوفه
بود. داستان شرابخواري و خواندن نماز چهار رکعتی صبح در مسجد کوفه و سایر مفاسدش در تاریخ ثبت شده است. 3. اگر شما
دو زن به سوي خدا بازگردید که دلهاي شما منحرف گردیده (به سود شماست) و اگر علیه او (پیامبر) متحد شوید، بدانید که خدا
خود یار و مددکار او بوده و جبرییل و صالح مؤمنان و فرشتگان بعد از آن پشتیبانی او خواهند بود اي بسا که اگر شما را طلاق
گوید، خداوند زنانی بهتر از شما نصیب او کند، زنانی مسلمان، مؤمن، تسلیم، تائب، عابد و هجرت کنندة غیر دوشیزه و دوشیزه. 23
هر دو آیه دربارة عایشه بنت ابی بکر و حفصه بنت عمر نازل شده که هر دو از زنان پیامبر بوده و هر دو هم دختران خلیفۀ اول و
دوم بودند که علیه پیامبر توطئه نموده بودند. و همچنین آیاتی در قرآن آمده که شأن نزول آنها در مدح و ستایش اهل بیت(ع)
صفحه 44 از 60
نازل شده و این آیات خوشایند مکتب خلفا و حکومت غاصبانۀ آنها نبود و نمیخواستند با تفسیر و شأن نزول آن آیات، حکومتشان
متزلزل شود؛ مانند: 1. خداوند تنها اراده کرده تا رجس و پلیدي را از شما اهلبیت بزداید و شما را پاك و پاکیزه گرداند. 24 این
آیه در شأن پیامبر(ص)، علی(ع)، فاطمه(ع)، حسن ع)، حسین(ع) (و به تبع آنها در شأن سایر ائمه(ع) نیز نازل شده است. 2. و من
النّاس من یشري نفسه ابتغاء مرضات الله رؤوف بالعباد؛ 25 و از مردم کسی است که نفس و جان خود را در راه رضایت خدا
میفروشد و خداوند به بندگان مهربان است. این آیه در شأن علی(ع) نازل شده، آنگاه که آن حضرت در شب اول ربیعالاول سال
13 بعثت در بستر پیامبر(ص) خوابید و آن شب، پیامبر(ص) توانست از مکه به مدینه هجرت نماید و به شب لیلۀ المبیت مشهور
است. آیات دیگري در ستایش و معرفی اهل بیت (ع)(مانند سورة آل عمران، آیۀ 61 که به آیۀ مباهله مشهور است) در قرآن وجود
دارد، اما تنها به ذکر این دو آیه اکتفا نمودیم. لذا چون شأن نزول این آیات و غیر آنها در مصحف علی ع) به املاي رسول الله(ص)
را اعلام نمودند (تنها قرآن ما را بس « حسبنا کتاب الله » و خطّ علی(ع) آمده بود، این با سیاست خلفا سازگار نبود و آنها هم شعار
است) و قرآن را از حدیث پیامبر(ص) جدا ساختند، قرآن، تعلیم و تدریس و بیان و نسخهبرداري شد اما فقط لفظ قرآن بود، بدون
تفسیر و بدون شأن نزول آیات، و با این سیاست جلوي بسیاري از حقایق و معارف عمیق اسلام را گرفتند و نگذاشتند تا این
مصحف قرآنی که همراه با تفسیر و شأن نزول بود، در جامعه معرفی و تعلیم داده شود. حضرت علی(ع) آن مصحف را نزد خود
نگاه داشت، این مصحف بعد از ایشان در اختیار ائمه(ع) قرار گرفت و ائمه(ع) از آن قرآن که همراه با تفسیر و شأن نزول بود، براي
مردم و اصحاب روایت مینمودند و این مصحف اکنون در اختیار حضرت مهدي(ع) است که پس از ظهور آن را آشکار ساخته و
دستور میفرمایند تا از روي آن تدریس شود. 26 این مصحف با آن مشخصات که قرآنی همراه با تفسیر و شأن نزول آیات بود و به
املاي پیامبر(ص) و خط علی(ع) تدوین شده بود، به اضافۀ کتاب جامعه (که تنها احکام بود) و سایر مواریث نبوت و امامت را بعد
از خود به امام حسن ع) سپردند و بدین ترتیب تمام مواریث و این مصحف هم در حال حاضر در اختیار امام مهدي(ع) است تا
انشاءالله در زمان ظهورش و حکومت عدلش، تعلیم و تدریس و عمل گردد. ماهنامه موعود شماره 87 پینوشتها: 1. اصول کافی،
2. همان. 3. سنن ابن ماجه(باب استیذان)؛کتاب الادب و مسند . ج 1، ص 239 ؛ بصائرالدرجات، ص 151 ؛ وافی، ج 2، ص 135
4. شیخ صدوق، أمالی، ج 2، ص 56 ؛ بصائر الدرجات، ص 167 ؛ ابراهیم بن الحنفی القندوزي، . احمد، ج 1، ص 58 و ص 107
6. اصول . 5. بحارالانوار، ج 26 ، ص 91 ، ح 14 ؛ بصائر الدرجات، ص 16 ؛ شیخ مفید، الاختصاص، ص 314 . ینابیع المودة، ص 20
7. کافی ج 1، ص 235 بصائر الدرجات ص 177 و ص 186 و ص 188 وافی ج 2 ص . کافی، ج 1، ص 297 ؛ وافی، ج 2،ص 79
9. کافی، ج 1، ص . 8. الغیبۀ، شیخ طوسی، ص 128 ؛مناقب ،ابن شهر آشوب، ج 4، ص 172 ؛ بحارالانوار، ج 46 ، ح 3،ص 18 .132
.10 . 305 ،ح 2؛ اعلام الوي به اعلام الهدي، ص 260 ؛ بصائرالدرجات، ص 24 ؛ بحارالانوار، ج 46 ، ص 229 ؛ وافی، ج 2، ص 83
.11 . کافی، ج 1، ص 305 ؛ وافی، ج 2، ص 82 ؛بصائر الدرجات، ص 165 ؛ اعلام الوري، ص 260 ؛ بحارالانوار، ج 46 ، ص 229
، 12 . الغیبۀ نعمانی، ص 177 ؛ بحارالانوار،ج 48 ، ص 22 ، ح 33 ؛ اصول کافی، ج 1 . بصائر الدرجات، صص 158 و 180 و 181 و 186
13 . کافی، ج 7، ص 40 ،ح 1؛ من لا یحضره الفقیه، ج 4، ص . ص 311 ؛ الارشاد، شیخ مفید؛ بصائر الدرجات، ص 164 ،ح 7 تا 9
14 . رجال . 151 ؛ معانی الاخبار، شیخ صدوق، ص 217 ؛ التهذیب، ج 9، ص 211 ، ح 835 ؛ وسائل الشیعه، ج 13 ، ص 450 ، ح 1
15 . وسائل الشیعه، ج 1 (کتاب الطهاره، باب السُور السفور). 16 . همان. (کتاب الزّکوة، باب تحریم منع الزَّکوة). . نجاشی، ص 279
17 . همان ، ج 3 (کتاب الحدود،باب ثبوت الحد علی من شرب الخمر). 18 . همان، ج 3 (کتاب الدیات ،باب مسأله دیه مِنَ
20 . لسانالعرب و مفردات راغب ،ماده صحف. 21 . سورة . الکِلاب) . 19 . کافی، ج 1، ص 53 ؛ الارشاد، شیخ مفید، ص 257
25 . سورة . 24 . سورة احزاب ( 33 )، آیۀ 33 . 23 . سورة تحریم( 66 )، آیۀ 5 . 22 . سورة حجرات( 49 )، آیۀ 6 . اسراء( 17 ) ، آیۀ 60
. 26 . القرآن الکریم و روایات المدرستین (علامه سید مرتضی عسکري)، ج 14 ، ص 175 . بقره( 2)، آیۀ 207
صفحه 45 از 60
معرفی کتاب